۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

جان منصور اسانلو در خطر است

همسر منصوراسانلو، فعال کارگری که هم اکنون محکومیت پنج ساله خود را در زندان می گذراند، در گفت وگو با روز گفت که وی در زندان اوین مورد حمله افراد ناشناس قرار گرفته و علی رغم اعتراض به مسوولین زندان، آنها هنوز هیچ واکنشي نشان نداده اند. پروانه اسانلو افزود که پزشکی قانونی برای سومین بار رسما عدم توانايي جسماني همسرش براي تحمل کیفر را مورد تاکيد قرار داده ولی مسوولین توجهی به این حکم ندارند.
وی ادامه داد: در تماسی که دیشب با وی داشتم گفت که آنقدر زندانی به محل ما آورده اند که نمی توان نفس کشید. شب گذشته شخصی به نام حاتم به تحریک برخی تلاش کرده او را مورد حمله وضرب وشتم قرار دهد. وقتی صبح اول وقت منصور با ما تماس گرفت خیلی نگران بود و گفت حتما با وکلایش صحبت کنیم. باور کنید از صبح امروز دست و پای من از نگرانی می لرزد. به هرحال عزیز ما آنجاست و زندان مسوول جانش است. امروز من با آقای سلیمانی مسوول زندان اوین تماس گرفته ام با این حال نمی دانم کی و چگونه پیگیری خواهند کرد.
وی افزود: در دادگاه تجدید نظر ۵ سال زندان برای همسرم بریده اند. طبق محاسبات ما نزدیک به سه است که وی زندان است. بدون یک روز مرخصی. با اینکه بارها برای او مرخصی درخواست کرده ایم. آنها با بی تفاوتی مطلق به درخواست ما نگاه می کنند.
پروانه اسانلو با اشاره به وضعيت همسرش در زندان خاطرنشان کرد: آقای اسانلو سعی می کند که در بدترین شرایط هم خودش را حفظ کند. اما با توجه به شرایط ناامنی که به وجود آمده سلامت و امنیت وی درخطر است و همین موضوع نگران کننده است.

یک زندانی بیمار در اثر شکنجه جان باخت

فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
بنابه گزارشات رسیده از بند 3 زندان مرکزی اصفهان یک زندانی بیمار شب گذشته در اثر ضرب وشتم و شکنجه پاسداربندها به قتل رسید.شب گذشته افسر جانشین پاسدار ناصر سعیدی فر همراه با کرمی رئیس بند افاغنه و اسدی افسر نگهبان پاسدار بند 3 زندان مرکزی اصفهان، زندانی احمد علیزاده را در راه پله های منتهی به سرویسها بهداشتی مشاهده می کنند به او می گویند که چرا هنوز بیدار است. زندانی احمد علیزاده به آنها می گوید که سخت بیمار است و از تب ولرز قادر به خوابیدن نیست.پاسداران فوق بجای اینکه وی را برای درمان به بهداری منتقل کنند او را مورد اهانت ناموسی قرار می دهند که با اعتراض این زندانی مواجه می شوند. در جواب اعتراض این زندانی بی دفاع هر 3 مامور فوق به این زندانی بیمار حمله ور می شوند و او را آماج ضربات خود قرار می دهند و از پله ها به پایین پرتاب می کنند سر این زندانی به دیوار اثابت می کند.این زندانی که دچار حالت تهوع شده بود به پشت درب بند3 منتقل می شود و 3 پاسدار مذکور بند را ترک می کنند و درب بند را می بندند. شدت ضرب وشتم این زندانی به حدی بود که باعث بیدار شدن سایر زندانیان شده بود و زندانیان بند 3 شاهد تمامی ماجرا بودند. وضعیت جسمی زندانی علیزاده به مرور به وخامت می گرایید و زندانیان با کوبیدن بر درب بند خواستار انتقال این زندانی به بهداری هستند که سعیدی فر پشت درب می آید و با توهین وتهدید به آنها می گوید که خاموشی را رعایت کنند. زندانیان به او می گویند که این زندانی در حال مرگ می باشد. سعیدی فر جواب میدهد: هر وقت مرد به من خبر دهید.زندانی احمد علیزاده بعد از گذشت مدتی در اثر شکنجه های وحشیانه و عدم توجه و انتقال به بهداری جان خود را از دست می دهد. و ساعاتی بعد پاسداربندها پیکر این زندانی را از بند به بیرون منتقل می کنند.صبح امروز با بهت و ناباوری به زندانیان بند3 زندان مرکزی اصفهان اعلام می شود که اسدی همان فردی که در شکنجه و قتل این زندانی بی دفاع شریک بوده از حالا به بعد به عنوان رئیس بند 3 منصوب شده است.پس از انتصاب اسدی به ریاست بند 3 موجی از نگرانی زندانیان این بند را بر گرفته است.زندانی احمد علیزاده از یک ماه پیش به این زندان منتقل شده است او به اتهام داشتن مواد مخدر دستگیر شده است و در بلاتکلیفی بسر می برد.در هفته های اخیر بدلیل به وخامت گراییدن وضعیت غذایی،درمانی و بهداشتی و چندین برابر شدن ظرفیت بندها موج اعتراضات و ناراضایتها در بین زندانیان شدت یافته است. از هفته های اخیر برای سرکوب هر چه بیشتر زندانیان بی دفاع مدیران داخلی زندانها و رئیس بندها را به دست افرادی سپرده اند که در شکنجه و قتل زندانیان بی دفاع شهرت دارند. به عنوان مثال فردی به نام محسن مسافر مدیر داخلی زندان شده است این فرد تا به حال چندین زندانی را در حین شکنجه به قتل رسانده است و یا پاسدارانی که از کادر نظامی زندان هستند به عنوان رئیس بند منصوب کرده اند از جمله آنها اسدی و کرمی می باشند. فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، نسبت به شکنجۀ زندانیان بیمار و بی دفاع که منجر به مرگ آنها می شود ابراز نگرانی عمیق می کنند و این عمل مجرمانه را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر سازمانهای حقوق بشری خواستار تشکیل یک هیئت حقیقت یاب بین المللی برای بررسی جنایتهای که در زندانهای این رژیم روی می دهد ،می باشد.
31 اردیبهشت 1388 برابر با 211 می 2009
وضعیت زندانیان سیاسی فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر

آزادی از گناه‌ توسط مرگ و قیام مسیح‌

آزادی از گناه‌ توسط مرگ و قیام مسیح‌ آنچه مرگ و قیام مسیح برای شخص ایماندار به ارمغان می‌آورد از ابعاد مختلفی برخوردار است که شناخت و تجربۀ هر یک از آنها حائز کمال اهمیت می‌باشد. تا آنجا که موضوع گناه مورد نظر باشد، مرگ و قیام مسیح ما را از محکومیت‌، قدرت و نتایج گناه آزاد می‌کند. در این خصوص آنچه معمولاً دربارۀ آن صحبت می‌شود، آزادی از محکومیت یا مجازات گناه است‌. در این نوشتار هدف من بررسی اجمالی یکی دیگر از ابعاد این کار بزرگ مسیح است‌. ولی برای درک آن لازم است که نخست توضیح کوتاهی دربارۀ چگونگی آزادی ما از محکومیت گناه داده شود
آزادی از محکومیت گناه‌
در رومیان ۳:‏۲۳-‏۲۶ می‌خوانیم که همه انسانها بدون استثناء گناه کرده‌اند و از آنچه خدا برای آنها در نظر داشت کوتاه آمده‌اند و در نتیجه زیر محکومیت خدا قرار دارند. یهودیان اعتقاد داشتند که آدم و حوا قبل از سقوط در گناه‌، از جلال خاصی برخوردار بودند ولی با نااطاعتی از خدا آن را از دست دادند. پولس در اینجا ممکن است این جلال را در نظر داشته باشد؛ یا اینکه ممکن است منظورش آن جلالی باشد که خدا در نظر داشت برای انسان تدارک ببیند. به هرحال‌، همه این را از دست داده‌اند
رستگاری فقط از طریق کفارۀ مسیح‌
اما کلام خدا به ما می‌گوید که ما "مجاناً" و "به فیض‌" صالح محسوب می‌شویم و مورد قبول خدا قرار می‌گیریم (روم ۳:‏۲۴). هر دو این کلمات یک چیز را بیان می‌کنند و آن این است که نجات خدا هدیه‌ای است که ما برای دریافت آن هیچ چیزی پرداخت نمی‌کنیم و هیچ کاری هم انجام نمی‌دهیم‌. کلام خدا به ما می‌گوید که نجات و رستگاری ما صددرصد مجانی است‌ولی این بدان معنا نیست که نجات ما بی‌بها است‌. این نجات برای ما مجانی تمام می‌شود چونکه خدا خودش بوسیلۀ عیسای مسیح بهای آن را بطور کامل پرداخت کرده است‌. این بوسیلۀ کلمۀ "فدیه‌" بیان می‌شود. فدیه بهایی بود که برای آزادی اسرا و بردگان پرداخت می‌شد. این بها چنانکه آیۀ بعدی نشان می‌دهد، بوسیلۀ کفاره‌ای که در خون عیسای مسیح وجود دارد پرداخت گردیده است
مرگ نسبت به‌ قدرت و حاکمیت گناه‌
مرگ نسبت به گناه‌پولس بعد از اینکه نجات به‌وسیلۀ فیض را توضیح می‌دهد، این ایراد را مطرح می‌کند که آیا به زندگی در گناه ادامه بدهیم تا فیض خدا هر چه بیشتر شامل حال ما شود؟ او با قاطعیت هر چه تمام‌تر پاسخ می‌دهد که "حاشا"، یعنی به‌هیچ وجه (رومیان ۶:‏۱).دلیل او این است که ما نسبت به گناه مرده‌ایم‌، پس چگونه می‌توانیم باز در آن زندگی کنیم (۶:‏۲). زندگی و مرگ با هم قابل جمع نیستند. اما این چگونه مرگی است‌؟این مرگی است نسبت به قدرت و حاکمیت گناه‌. پولس در این باب ۶ و ۷رومیان‌، از گناه به‌عنوان یک قدرت حاکمه و قدرتی که انسان را در اسارت خود دارد، سخن می‌گوید (روم ۵:‏۲۱، ۶:‏۶، ۱۲، ۱۴، ۱۸، ۷:‏۱۴-‏۲۰). در باب ۵ او توضیح می‌دهد که چطور با نااطاعتی آدم‌، گناه وارد جهان شد و بر تمام نسل او مسلط گردید. همۀ انسانها از طریق تولد، در این وضعیت به دنیا می‌آیند و تنها از طریق مرگ می‌توانند از آن خارج شوند. پولس راجع به یک چنین مرگی سخن می‌گوید که ما را از قدرت و حاکمیت گناه خارج می‌کندزنده شدن با عیسی‌این مرگِ ما، مرگی است با عیسی که زنده شدن با او را نیز به‌دنبال دارد. این درواقع مرگ و قیام مسیح است که امکان آزاد شدن از گناه را برای ما فراهم آورد. پولس می‌گوید که ایمانداران در اتحاد با عیسی می‌میرند و زنده می‌شوندوضعیت جدید مابرای درک این موضوع باید ببینیم که مرگ و قیام عیسی چطور وضعیت جدیدی را بوجود آورد. دیدیم که همۀ انسانها در حالت طبیعی خود، تحت تأثیر نافرمانی آدم و در وضعیتی هستند که پولس آن را "انسان‌" یا "انسانیت کهنه‌" و در جاهای دیگر "جسم‌" می‌خواند (در این قبیل قسمت‌ها، منظور پولس از "جسم‌"، بدن انسان نیست بلکه تمامیتِ انسان در وضعیت گناه‌آلود و سقوط‌کرده می‌باشد). انسان کهنه یا "جسم‌" به این معنا، انسانی است که در اتحاد با آدم و در نسل سقوط کردۀ او زندگی می‌کندپولس رسول‌، این انسان "در آدم‌" است و هنوز "در مسیح‌" قرار نگرفته‌. در این وضعیت‌، گناه و مرگ بر او حکومت می‌کنند.کلام خدا به ما نشان می‌دهد که مسیح این انسانیت کهنه را بر خود گرفت‌. او به درون وضعیت ما داخل شد و بدون اینکه خودش گناهی مرتکب شده باشد، با همۀ نیروهایی که بر انسان حاکم بودند، مقابله کرد و تا به مرگ بلکه مرگ صلیب تسلیم آنها نشد. او با مرگ خودش قوی‌ترین جواب "نه‌" را به گناه و شیطان و دنیا داد. او به‌نمایندگی و در اتحاد با انسانِ افتاده و سقوط کرده‌، روی صلیب رفت و به اصطلاح پولس‌، این انسان یا انسانیت کهنه یا "جسم‌" را با خودش روی صلیب برد و نسبت به آن مرد و بعداً در قبر خودش او را مدفون کرد.او با قیامش از مردگان‌، انسان تازه بلکه خلقت جدیدی را بوجود آورد. او سرِ یک نسل و نژاد جدید بشری شد. این انسان تازه انسانی است که دیگر "در آدم‌" و در اتحاد با او زندگی نمی‌کند، بلکه "در مسیح‌" قرار دارد. شرایط و مختصات تازه‌ای بر این انسان تازه حاکم است‌؛ یکی از مهم‌ترین آنها این است که دیگر گناه بر آن حکمرانی نمی‌کند. همۀ ایمانداران در اتحاد و یگانگی با مسیح‌، در مرگ و قیام او شریک می‌شوند و با این شراکت‌، از نسل "آدم‌" به نسل "مسیح‌" منتقل می‌گردند

كلیساهای خانگی در ایران، فرصت ها و محدودیت ها


اکنون بیش از یک دهه است که کلیساهای خانگی در ایران از نظر تعداد شروع به رشد محسوسی نموده است . در ابتدا مسئولان حکومتی تلاش در انکار این پدیده میکردند .اما به تدریج این پدیده تبدیل به موجودی ملموس و غیر قابل انکار در جامعه شد . تا جائیکه امروز هیچ اداره و سازمان بزرگ وعمده یا دانشگاه ومحفل دانشجوئی را در داخل ایران نمیتوان پیدا کرد که در آن حداقل صحبت از یک محفل موسوم به کلیسای خانگی نباشد .
این پدیده که اوایل فقط در شهرهای بزرگ مانند تهران و اصفهان و تبریز از آن صحبت می شد هم اكنون در شهرستانها نیز گسترش پیدا کرده است. واقیعت این است که بخاطر مسائل امنیتی وحفاظتی امکان داشتن آمار و اطلاعات تفصیلی قابل استنادی در این زمینه وجود ندارد .به طور مثال هیچکس شاید نتواند بطور دقیق بگوید تعداد این کلیساهای زیر زمینی چند تا میباشد وچه تعداد از ایمانداران در آنها مشغول به پرستش خداوند ودریافتهای روحانی هستند .اما به علت وجود قرائن بسیار،هیچکس هم نمیتواند منکر وجود و رشد کمی آنها بشود.
یکی از آشکارترین این قرائن بازداشتهای متعدد افراد ایماندار مسیحی در شهرهای مختلف کشور بخاطر ارتباط با کلیساهای خانگی است که اخبار آنها به دفعات از همین سایت خبری منتشر شده است.از عواملی که میتواند باعث افزایش این کلیساها شده باشد ازجمله محدودیتهای حکومتی برای اقلیتهای دینی در ایران است . بر کسانی که بخواهند به طور علنی دست به پرستش خداوند به روشهائی غیر از آداب اسلامی بزنند، جفاهای زیادی اعمال میشود تا آنها را از راهی که پیش گرفته اند منصرف کنند . از طرفی عدم تاسیس کلیساهای رسمی به علت ندادن مجوز قانونی از سوی دولت وادارات متولی این امر ، در حالی که جمعیت افزایش یافته است ، باعث این شده که کلیساهای رسمی ایران ساختمانهای کلیسائی کافی برای برگزاری آئینهای پرستشی وفعالیتهای تعلیمی خود در اختیار نداشته باشند . به عبارت دیگر کشور با کمبود شدید ساختمان کلیسا روبروست .این کلیساهای خانگی که در واقع به شکل خودجوش وبدون برنامه ریزی وسازماندهی کلان بر حسب نیاز به وجود آمده اند به خودی خود دارای برکات زیادی دردرون جامعه ایران هستند .در وضعیت حاضرکشور از لحاظ روحانی شاید بتوان گفت وجود آنها تنها مایه امیدواری است .
در هم آمیخته شدن دین و سیاست به هردو ضربات زیادی زده است ، تا جائیکه باعث بی اعتقادی هرچه بیشتر نسبت به باورهای الهی به خصوص در بین جوانان شده . اما در مورد کلیساهای خانگی مشکلاتی وجود دارد و چالشهائی نیز به چشم میخورد . خطراتی را که بر سر راه کلیساهای خانگی وجود دارد میتوان تحت دو عنوان اصلی مورد بررسی قرار داد .
اولین خطر عمده برای این گروههای پرستشی خانگی این است که زیرآماج حملات دستگاههای انتظامی و امنیتی هستند .مراکز انتظامی وامنیتی حکومت مذهبی ایران با آنکه میدانند در این محافل عبادتی حرفی از سیاست زده نمیشود و کسی کاری به کار مسائل حکومتی ندارد، با این وجود حاضر به تحمل آنها نیستند .این مراکز امنیتی با طرح اینکه اجتماعات مطابق قانون نیازمند کسب مجوز است به محض اطلاع یافتن از وجود کلیساهای خانگی نسبت به تعطیلی آن و بازداشت ایمانداران وشرکت کنندگان درجلساتشان اقدام میکنند .
هر چند با همه این سختگیریهای شدید هر روز شاهد تولد یک جمع ایماندار جدید در نقطه ای دیگر همراه با استحکام روزافزون روحانی در بین آنها هستیم اما تداوم این سرکوبها خسارات مادی و فیزیکی زیادی به ایمانداران وارد می آورد که باید تا آنجا که ممکن است با تمهیدات روحانی از آنها جلوگیری کرد .
دومین چالش عمده پیش روی اجتماعات خانگی ایمانداران ایرانی که به درست کلیساهای خانگی نام گرفته اند ، در این سوال قابل طرح است که آیا بر این کلیساها نظارت روحانی دقیق و مستمری میتوان داشت؟ بطور مثال اینکه آنها چگونه کلام خدا را تعلیم میدهند؟ كه این موضوع بسیار در رشد معنوی به خصوص در نو ایمانان تاثیر عمده ای دارد .
مطابق کلام انجیل هرجا که سه ایماندار برای پرستش خداوند گرد هم می آیند آنجا کلیسا است . پس وجود ساختمان و هیچ تدارکات وانتظامات مادی خاصی برای تشکیل و ادامه کار کلیسا الزامی نیست . مثال روشن آن کلیساهای اولیه پس از صعود عیسی به آسمان است که در پشت بامها و پستوهای پنهان خانه های ایمانداران برگزار میشد و از همانجا به تمامی جهان سرایت کرد . اما یادمان باشد که اشخاصی مانند پولس و پطرس به مدد روح خداوند برای نظارت وهدایت روحانی آن کلیساها از جان مایه گذاشتند تا عاقبت درختی استوار وتنومند به بار آمد که ما امروز آن را مسیحیت مینامیم .درختی که هرچند در گذر طولانی ایام گاهی کج شده و یا شاخ وبرگ آن به چپ وراست ریخته ، اما همچنان پس از گذشت بیست قرن ریشه های آن محکم بر روی صخره ستبری که عیسی آن را برپا کرد چسبیده است .
آری، کلیساهای خانگی ایران ادامه همان کلیساهای اولیه رم و بیزانس و آسیای مرکزی در امتداد تاریخ است . همانطور که آن کلیساها به عنوان نهالهای نوپا نیاز به مراقبت وآبیاری روحانی معلم و مبشری برجسته چون پولس داشت که تجربیات او از طریق کتاب مقدس در اختیار ما قرار گرفته ، امروز نیز کلیساهای خانگی داخل ایران نیازمند و تشنه چنین" رهبری" تحت هدایت روح القدس میباشند.
اطلاعات موجود از کلیساهای داخلی ایران نشان میدهد اکثر نزدیک به تمام آنها به این علت که تحت هدایت الهی و برای مقاصد معنوی به وجود آمده اند از روشهای مطلوب و قابل قبولی برای تعلیم کلام خداوند استفاده میکنند .اما ممکن است تعداد اندکی نیز باشند که در این مورد از روشهای درستی بهره نمیبرند و نیاز به هدایتهای روحانی بیشتری دارند .یا چیزی که بسیار دیده شده است وجود یک جو بسیار خشک مذهبی در برخی کلیساهای خانگی میباشد که به تدریج آنها را از هدف اصلی که همان "محبت" است دور میسازد .نیاز برای هدایت اینگونه کلیساها به سمت فیض وجایگزینی آن با مذهب بسیار ضروری به نظر میرسد .همیشه افراد سودجو که برای بهره برداری از هر روزنه ای استفاده میکنند وجود دارند که باید مورد شناسائی قرار گیرند . کلیساهای خانگی نیز بعضا ممکن است دچار چنین مشكلاتی بشوند .از سوی دیگر در داخل کشور از طرف افرادی که مقاصد آنها در مبارزه با کلیساها و محاقل خانگی است بر هیچکس پوشیده نیست، چنین شایع شده است که کلیساهای ایران با پولهای کلان خارجی اداره میشود.! این شایعه در برخی موارد روی اندکی از نو ایمانان نیز تاثیر گذاشته است و توسط آنها اینجا وآنجا تکرار شده . رهبران مسیحی چه آنها که در داخل کشور هستند و چه كسامی که در خارج هستند باید نسبت به این نکات هوشیار باشند و با عکس العمل به جا این نکته را بر همگان روشن کنند که اگر مقصود سودجوئی بود وکسی به دنبال پول می گشت چرا باید این راه پر خطر را انتخاب کند .درحالی که دکانهای رمالی و عریضه نویسی اسلامی بسیار پر مشتری وپول ساز است و خطری جدی آنها را تهدید نمی كند ، که مورد تشویق هم قرار میگیرد .
خداوند زمانی که افرادی را برای بشارت پیام نجات به نقاط مختلف اعزام میکند به آنها میفرماید که مانند کبوتر بی آزار و مانند مار هوشیار باشید . بررسی احوال این دو حیوان مخلوق خداوند به ما نشان میدهد که کبوتر به گونه ای زندگی میکند که برای بقاء خود نیازی به صدمه زدن به هیچ موجود دیگری در جهان ندارد . مار نیز حیوانی است که از داشتن دست و پا بی بهره است و چون به این علت توان زیادی برای دفاع از خود ندارد بسیار از هوش خود برای دفع خطراتی که او را تهدید میکند استفاده میکند وبه همین علت است که شاید در بین تمامی موجودات زنده سریعترین واکنش را به محرکها و خطرهای محیط اطراف خود نشان میدهد . مقصود خداوند در انجیل یادآوری این دو خصوصیت نیکوست ، بی آزاری و هوشیار بودن .
آیا رهبران روحانی کلیساهای ایران با استفاده از این دو عطیه الهی وبه پشتوانه دعاهای برکت همه مسیحیان با ایمان در سراسر جهان با قدرت تمام وحکمت لازم قادر خواهند بود تحت هدایت روح مقدس خداوند پولس وار محدودیتهای کلیساهای خانگی ایران را تبدیل به فرصتهای طلائی معنوی برای رشد مردم ایران بنمایند ؟ آمین ،آمین .

ضرب و شتم یک خبرنگار توسط گشت ارشاد

اعتماد:پذیرفتم و گفتم چند قدم دیگر (روبه روی پاساژ ونک) ماشین های کرج را سوار می شوم و می روم خانه. همکار شما گفت از کجا بداند ساکن مهرشهر هستم و بعد کارت شناسایی خواست تا به گفته خودش آدرسم را ببیند. توضیح دادم که در کارت شناسایی آدرس منزل نمی نویسند. گفت شاید دروغ بگویید و نمی توانیم پشت سر شما مامور راه بیندازیم تا کرج. کارت شناسایی بدهید تا استعلام کنیم که ساکن کجا هستید. گفتم تا جایی که من می دانم مرکز آمار هنوز اطلاعات کامل ما را ندارد چه برسد به آدرس محل سکونت و چند قدم فاصله نیست. ببینید که سوار ماشین های کرج می شوم. همکار دوم که باز هم بعداً فهمیدم خانم فاطمه م. است به این جمع اضافه شد که باید مشخص شود سابقه دار هستم یا نه. به خاطر چهار انگشت باز مانتوی بالای زانو؟ اسم و فامیلم را گفتم. خانم «م» گفت؛ از کجا معلوم راست بگویی؟ خانم «ن» گفت موبایلت را بده. گفتم موبایلم را وزیر مخابرات قطع کرده... اما تا گفتم موبایلم قطع شده، خانم «ن» با لحنی تند گفت مسخره می کنی و از پشت سر هل داد و به زمین افتادن و کشیده شدن روی آسفالت پیاده رو تا درون ون گشت ارشاد... دست چپ من برای هدایت به راه راست در دستان همکاران شما بود و با تمام قوایشان کشیده می شد. امیدوارم هیچ وقت چنین دردی را تجربه نکنید.
جناب سردار، درد بالاتر شاید وقتی بود که جلوی چشم ده ها مرد و به قول دوستان شما چشم نامحرم این طور کشیده می شدم و مانتوی بالای زانو که هیچ، روسری هم از سرم افتاد. نمی خواستم وارد ون شوم. دست و پاهایم را گرفتند و داخل ون پرتابم کردند.... نمی دانم سرم به چند جا خورد؟، هنوز پایم را جمع نکرده بودم که در ون بسته شد و وقتی دیدند پاهایم مانع است، پایم را به زور به داخل ون هل دادند و در را بستند... شاهدی برای ضربه هایی که به کتفم وارد شد در داخل ون ندارم. دیگر ده ها چشم شاهد نبود که وقتی می خواستم در ون را باز کنم و بیرون بیایم، چطور مشت همکاران شما به کمرم می خورد؛ البته بازوهایم کبود شده، به کبودی همین خط هایی که می نویسم؛ جای چند ناخن هم هست هم بر روی گلویم، هم روی بغض گلویم. شاید تنها خدا شاهد بود؛ شاهد صحنه های ضرب و شتم و هم شاهد لحظه یی که شما در مجلس روبه روی من ایستادید و گفتید هیچ نیرویی برخورد فیزیکی نمی کند فقط ارشاد و تذکر، گفتم چنین صحنه هایی را مردم دیدند. گفتید اگر شما برخورد فیزیکی دیدید، دست مامور من را قلم کنید و من خوشحال شدم که سردار احمدی مقدم اینقدر مطمئن تضمین می دهد هیچ کس نگران «شایعات» نباشد.
خلاصه می کنم جناب سردار، پرسیدم من را کجا می برند و به چه اتهامی؟ حکم جلب یک شهروند را دارند؟ همان خانم «ن» که دیگر می دانستم از همه قوی تر هم هست، گفت لباسش حکم جلب است. شرمنده آقای سردار اما من ترسیده بودم. و ترسم وقتی بیشتر شد که خانم «ن» مدام تهدیدهای عجیب و غریب می کرد؛ از اینکه مرا کجا می برد و با من چه می کند. فکر اینکه حتی یکی از این تهدیدها راست باشد، آنقدر هراس انگیز بود که بی اختیار انگشتم روی دکمه ضبط رفت تا اگر چشمی شاهد نبود، شاید گوشی شنوا باشد... نمی نویسم چه تهدیدهایی، که تصور امنیت در خاطر دیگران خراش نبیند و خدای ناکرده به قول شما «شایعه» نشود. این صدا اگر تا امروز صبح پاک نشود، امیدوارم امروز و فردا بشنوید. شاید در هراس آن لحظه حداقل شریک شوید.
وزرا، هنوز هم نمی دانم ساعت چند است؟، فکر کنم حیاط معروف به وزرا بود. ون جلوی پله های سنگی نگه داشت. پیاده نشدم. دوستان دیگرتان هم آمدند. دوستان سروان یا نمی دانم سرگرد یا سرهنگ می پرسیدند چرا پیاده نمی شوی. گفتم با پای خودم سوار نشدم که با پای خودم پیاده شوم. اگر جلوی چشم ده ها مرد رهگذر میدان ونک مباح است که آن طور سوار ون شوم، جلوی چشم چند مامور شما هم حرام نیست که همان طور پیاده شوم. دوست سرهنگ شما آمد و خواهش کرد آرام شوم و پیاده تا رسیدگی کند. یک ربع گذشت. سرهنگ آمد. پرسید چه کار کرده؟
- مانتو کوتاه.
-چقدر؟
-چهار انگشت باز بالای زانو...
- آرایش؟
- نه نداشت...
- با پسری بود؟
- نه...
- توی پارتی گرفتید؟
- نه... میدان ونک.
-پر رویی کرد کارت شناسایی و موبایل نداد آوردیم اینجا...
گفتم؛ «نیامدم به زور آوردند.» گفت؛ «یک مدرک بده که بدانم که هستی؟» گفتم؛ «به خدا ندارم. فقط کارت محل کارم است به دردتان نمی خورد...» نمی خواستم از موقعیتم سوء استفاده کنم؛ کارت خبرنگاری حوزه مجلس روزنامه «اعتماد»...
کارت را دادم و سرهنگ رفت. چند دقیقه بعد خانم «م» گفت باید بروی زیرزمین... برای بازجویی... نه قاتل بودم و نه دزد.
- ... بازجویی نمی روم.
- ... به هر قیمتی؟
باز هم هلم دادند. اما این بار انگار من قوی تر شده بودم. صندلی های سالن اجتماعات ضریح نجات از من و از دوستان شما کشیدن و هل دادن. کوتاه آمدند اما خانمی آمد با یک دوربین... می خواست از من عکس بگیرد... برادر محترم جناب سردار، اینجا چه خبر است؟ دستم را جلوی صورتم گرفتم تا عکسی گرفته نشود... سرهنگ آمد و گفت بازجویی لازم نیست.
روبه رویم نشست و از من پرسید چه چیزی را ضبط کردی؟
- «تهدید مامورهای شما را.»
-«چرا؟»
- «چون ترسیده بودم. چون می گفت می خواهم تو را...»
ضبط را خواست... صدا پخش شد. چند مامور دیگر هم بودند. سرهنگ شما گفت نیروی من تازه کار بوده و اشتباه کرده. ... رفت. وقتی برگشت گفت به بالا گفتم شما را گرفتند. گفتند ضبط و کارت را بگیریم تا شنبه جناب سردار با حضور شما آن را بشنوند. مطمئن باشید دروغ نمی گویم... اما اگر صدا را پاک کنند؟ گفت داخل گاوصندوقم می گذارم... نیروی ما هم اشتباه کرده... برای چی پاک کنم... شنبه هشت صبح سردار رسیدگی می کند... با خنده گفت می گویند تو هم مامور من را سیلی زدی؟...
جناب سردار، گفتند حق نداری به کسی زنگ بزنی. یک برگه پر کردم به اسم متهم خوانده و نوشتم شرح ماوقع و ماجرای ضبط و گرفتن آن را تا صبح شنبه. امیدوارم صدا بماند تا شما بشنوید... کبودی ها بماند برای من.
و سرانجام ساعت 9 شب میدان ونک، آزاد شدم...
سردار احمدی مقدم، آنجا به من انگ زدند که می خواهم دم انتخابات کار سیاسی کرده و جو درست کنم؛ جو سیاسی وقتی نه دوربینی دستم بود، نه همراهی. تنها سندم چند دقیقه کوتاه داخل ون های سبزرنگ... که آخرین بار مامور شما داخل گاوصندوقی در یکی از اتاق های وزرا گذاشت. نمی دانم شاید امروز آن صدا پاک شده باشد اما کبودی های تنم شاید چند روزی بماند. اما سوالم از شما به یقین اگر پاسخی نداشته باشد، روی دل خبرنگاری می ماند که فرمانده نیروی انتظامی سرزمینش چشم در چشمش دوخت و گفت هر جا دیدید ماموری ضرب و شتم می کند، دستش را قلم کنید. امروز از آن جمله شما از «قلم کردن» تنها قلمی در دستم مانده که وقتی برای نوشتن همین چند خط روی کاغذ می فرسایم مثل دستم، گردنم و شانه ام درد می کند.

ضرب و شتم فعالین آذربایجانی توسط چماقداران موسوی


به گزارش دریافتی، جلسه پرسش و پاسخ مجید انصاری از اعضای ستاد تبلیغاتی میرحسین موسوی که روز گذشته در تبریز برگزار شد به صحنه ضرب و شتم فعالان و دانشجویان منتقد آذربایجانی مبدل گشت.
به گفته شاهدان، هنگامی که جمعی از فعالین آذربایجانی اعتراض خود را به صورت مسالمت آمیز بیان می کردند با هجوم اعضای ستاد تبلیغاتی میرحسین موسوی در تبریز روبرو شده و مورد ضرب و شتم و توهین های رکیک آنها قرار گرفتند.
فعالین آذربایجانی با در دست داشتن پلاکاردهایی اعتراض خود را به فیلم توهین آمیز تازه انتشار یافته از سوی اصلاح طلبان در خصوص ترکها را بیان داشته و خواهان عذر خواهی رسمی خاتمی و اصلاح طلبان از آذربایجانیها بودند.
در این موقع اعضای ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی که مچ بندهای سبز رنگی در دست داشتند با حمله به فعالین آذربایجانی و پاره کردن پلاکاردهای آنها، ۱۰ تن از فعالین آذربایجانی را مجروح و مضروب کردند.

جلوگيری از رفتن به امتحان دانشگاه بخاطر نپوشيدن چادر

آژانس ايران خبر: روز سه شنبه 29 ارديبهشت, حراست دانشگاه آزاد كاشان به بهانه سركوبگرانه نپوشيدن چادر مانع از رفتن يك دختر دانشجو به جلسه امتحان شد . اين دختر دانشجوي اصفهاني كه تازه از شهرش براي آمدن امتحان آمده بود هنگامي كه حراست مانع از ورود وي به جلسه شد از شدت فشار ناشي از اين عمل بعد از اصرار بسيار تقريبا باحالت التماس و گريه به مامور حراست گفت : ”ترم آخر کارشناسی هستم اگر نگذارید وارد دانشگاه شوم و به امتحان نرسم 100% این درس را می افتم و چون این درس تابستان ارایه نمی شود باید تا مهر ماه صبر کنم تا دوباره فقط به خاطر این درس ثبت نام کنم” ولی این حرف ها به گوش ماموران حراست نرفت و ميگفتند :به ما مربوط نیست می خواستی چادر سرت کنی می خواستی مثل یه دختر نجیب چادر سرت کنی!!

احتمال صدور حکم سنگین برای یک زن زندانی

کميته گزارشگران حقوق بشر
شیرین علم هویی که به اتهام همکاری با حزب کارگران کردستان(PKK) بازداشت شده است، پس از گذشت یکسال همچنان در شرایط بلاتکلیفی در بند نسوان زندان اوین نگهداری می شود.
این زن28 ساله، یکسال پیش از سوی نیروهای امنیتی بازداشت و پس از سپری کردن دوره های بازجویی طولانی به بند عمومی زندان اوین انتقال یافت. وی در حالی پس از یکسال در وضعیت بلاتکلیفی نگهداری می شود که مطابق با قانون" دادگاه موظف است، در سریعترین زمان ممکن به اتهامات متهم رسیدگی نموده و در مورد وضعیت او تصمیم گیری نماید."
گفتنی است در سالهای گذشته افراد بسیاری به همین اتهام بازداشت و زندانی شده اند، اغلب این افراد در خطر صدور احکام سنگین قرار دارند. درحال حاضر، حداقل 13 تن به اتهام همکاری با این حزب و حزب پژاک در زندانهای ایران زیر حکم اعدام به سر می برند و تعدادی نیز به حبسهای سنگین، تا 30 سال محکوم شده اند. شناخته شده ترین فردی که به این اتهام محکوم شده است، فرزاد کمانگر معلم کرد است .