۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه

کنگرۀ آمریکا فروش و صدور بنزین را به ایران تحریم کرد

رادیو فرانسه: کنگرۀ آمریکا به زودی مصوبۀ تحریم صدور بنزین به ایران را به رئیس جمهوری این کشور باراک اوباما ابلاغ خواهد کرد.

سنای آمریکا مصوبۀ مجلس نمایندگان این کشور را تأئید کرد که به موجب آن هر شرکتی که بیش از یک میلیون دلار فرآوردهای نفتی به ایران بفروشد نخواهد توانست قراردادی با وزارت انرژی دولت آمریکا امضا کند.

دو سناتور جمهوری خواه تهیه کنندۀ متن این مصوبه با انتشار اطلاعیه ای تصریح کرده بودند : "در زمانی که رئیس جمهوری آمریکا راهبرد گفتگو را با ایران آغاز کرده ارایۀ چنین مصوبه ای به او مناسب است که بر اساس آن دولت آمریکا از هر نوع معامله با شرکت هایی منع شده که به ایران بنزین فروخته یا صادر می کنند."

در جای دیگری از این بیانیه آمده است که این مصوبه پیامی به آن دسته از شرکت های نفتی است که سودجویی را به امنیت ترجیح می دهند.

در این حال، لوایح دیگری در کنگرۀ آمریکا به منظور تشدید مجازات ها علیه ایران در دست بررسی است. کریستوفر دوُد نمایندۀ حزب دموکرات و رئیس کمیسیون بانک ها در سنای آمریکا مصمم است که تا اواخر ماه جاری اکتبر لایحه ای را به همین منظور تهیه کند.

دیروز پنجشنبه کمیسیون امور خارجۀ مجلس نمایندگان آمریکا اعلام کرد که بیست و هشتم ماه جاری اکتبر لایحه ای را تنظیم خواهد کرد که به موجب آن پرزیدنت اوباما بتواند از سلاح مجازات ها علیه ایران در صورت شکست مذاکرات با این کشور استفاده کند. هدف از این لایحه نیز تحریم فروش و صدور بنزین به جمهوری اسلامی است.

چهارشنبه گذشته مجلس نمایندگان آمریکا با تصویب لایحه ای به ایالات و حکومت های محلی این کشور اجازه داد که شرکت هایی را که با ایران در زمینۀ انرژی تجارت می کنند از هر نوع معامله با آمریکا منع سازند. این مصوبه شامل شرکت هایی خواهد شد که بیش از بیست میلیون دلار در حوزۀ انرژی ایران سرمایه گذاری می کنند.

ایران دومین کشور صادر کندۀ نفت اوپک ناچار است چهل درصد بنزین مورد نیاز خود را وارد کند. دولت ایران مدعی است که برای مقابله با تحریم صادرات بنزین به این کشور تدابیر لازم را از هم اکنون اتخاذ کرده است.

گزارشی از مراسم ختم بهنود شجاعی

aliکمیته گزارشگران حقوق بشر- ساعت 4 بعدازظهر است، مسجد النبی، روبروی کوی دانشگاه تهران، پذیرای چهره‌هایی دردمند و آشناست. زنان و مردانی که برای سومین روز درگذشت بهنود شجاعی با قلب‌هایی غصه‌دار آمده‌اند تا با حضورشان،هم مایه تسلی خانواده بهنود باشند و هم اعتراضی به حکم غیرانسانی اعدام.

مخالفت با مجازات اعدام برای کودکان، وجه تشابه همه کسانی است که امروز در مسجد النبی جمع شده‌اند و برای سال‌های کودکی بهنود که در زندان گذشت، اشک می‌ریزند. برای تمام سال‌هایی که به امید آزادی در زندان برای بهنود و دیگرانی چون او گذشت و می‌گذرد و برای آن لحظه آخر که بهنود با هزار امید و آرزو، بالای صندلی رفت تا شاید مادر احسان، بر خطای او چشم بپوشد و او نتوانست ببخشد. نتوانست ببخشد و با دستانش آخرین حلقه اتصال میان بهنود و زندگی را از بین برد، صندلی را کشید، تا شاید این‌گونه بتواند تمام شب‌هایی را که با یاد احسان کشته شده‌اش خوابیده است، فراموش کند. شاید آرام گیرد.

بنا به فراخوان جمعی از فعالان حقوق کودک، قرار بود امروز، حضور در مراسم ختم بهنود شجاعی، نشانه‌ای باشد بر اعتراض به اعدام کودکان.

زنان و مردان با کاغذ نوشته های " اعدام کودکان را متوقف کنید"،" اعدام کودکان= وحشیانه ترین جنایت بشری"، " ایران، رکوردار اعدام کودکان در دنیا" و .. در مراسم حضور یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و به خانواده بهنود شجاعی تسلیت می‌گویند.

صدای شیون‌هایی زنی، اشک را از چشمان تمام حاضران جاری می‌سازد. زنی فریاد می‌زند:" الهی بمیرم که تمام جوونیتو تو زندان بودی"ٰ . صدای هق هق گریه است که فضا را پر می‌کند.

حضور نیروهای لباس شخصی و امنیتی در اطراف مسجد، محسوس است. مجلس ختم اما به آرامی و بدون هیچ صحبتی تمام می‌شود. پدر بهنود شجاعی می‌گوید که "صبح امروز از سوی اداره آگاهی و قاضی کوه کمره‌ای آمده اند و وی را تهدید کرده‌اند که مجلس را در نهایت آرامش و بدون سخن اعتراض‌آمیزی، برگزار کند." او از حاضران می‌خواهد که از پخش کاغذنوشته های خود خودداری کنند.

معترضان به حکم اعدام، با کاغذ نوشته‌های خود در برابر درب ورودی مسجد اجتماع می‌کنند. برخی از‌آنان به سمت خیابان می‌روند تا رهگذران را از علت اجتماع خود با خبر کنند.

در این مجلس، پدر و مادر علی مهین‌ترابی، دیگر نوجوان محکوم به اعدام هم حضور یافته‌اند. مادر علی درحالی که اشک می‌ریزد می‌گوید که دادگاه علی دو هفته دیگر برگزار می‌شود. اما به ما گفته‌اند که حکم از قبل مشخص است. پرونده علی مهین‌ترابی که در دادگاه اولیه به اعدام محکوم شده است، با اعتراض وکیل، قرار است مجددا مورد رسیدگی قرار گیرد.

.و پایان مراسم، همانند همیشه با حضور نیروهای لباس شخصی و نیروی انتظامی همراه است که از حاضران می‌خواهند محل را ترک نمایند.!

و این گونه، سومین روز از اعدام بهنود شجاعی، نوجوانی که متهم بود در سن 17 سالگی فرد دیگری به نام احسان را به قتل رسانده است، سپری شد. شاید مرگ بهنود و اعتراض فعالان مدنی به اجرای حکم اعدام کودکان، موجب شود تا دیگر کودکان زیر حکم اعدام از طناب دار رهایی یابند.

شاید بهنود با مرگش بتواند، نوجوانان دیگری چون خود را از وحشت آخرین شب انفرادی نجات دهد.. شاید..

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

Six People Were Executed in South-west Iran


Iran Human Rights

Six people have been executed in the southwest Iranian Khuzestan during the last week, reported the Iranian daily newspaper Kayhan quoting the state run news agency Fars. According to the report, two women and two men were executed on October 6. They were identified as Fouzieh J. (female), Khadijeh J. (female) and Abdollah J. (male), all convicted of drug trafficking, and Karim A. convicted of murder, said the report. Two men identified as Oday B. and Sa’ad B. were executed on October 8. convicted of keeping drugs, according to the report. All executions took place in the Karoun prison of Ahwaz, capital of the Khuzestan province. Age of none of the executed was mentioned in the report. Iran Human Rights can not confirm whether the charges mentioned in the report are true. Mahmood Amiry-Moghaddam, the spokesperson of Iran Human Rights said: " Number of executions has increased dramatically since the pro-democracy demonstrations started this summer in Iran" He added:" Iranian regime uses executions to restore the ambiance of terror." According to the official reports gathered by the network of Iran Human Rights, at least 139 people have been executed since July 1. in Iran.

Daughter of Ahmadinejad Aide Seeks Asylum

The Associated Press

The daughter of a top adviser to Iranian President Mahmoud Ahmadinejad has applied for asylum in Germany, organizers of a film festival that she was attending said Tuesday. Narges Kalhor, the daughter of Ahmadinejad's adviser on cultural and media affairs, submitted her asylum application to authorities in southern Germany, Nuremberg Human Rights Film Festival spokesman Matthias Rued said. Her father, Mahdi Kalhor, has been seen as a close ally of Ahmadinejad since early this decade. In an interview with fellow Iranian filmmaker Hana Makhmalbaf posted on YouTube on Monday, Narges Kalhor said she did not believe her father knew about her plans. "I'm certain he hasn't seen my film or know about this festival or where I am," she said. "I came from my own desire, for cinema, and I have to continue." Narges Kalhor had been at the Nuremberg festival to present her film Darkhish (The Rake), which condemns the use of torture and the barbarity of totalitarianism. Mahdi Kalhor told Iran's official IRNA news agency that he knew nothing about details of his daughter's films or her plans to leave the country.

He blamed the Iranian opposition for supporting her attempts to challenge the government. "This issue is one of the symbols of a media and soft war that opposition has launched," the agency quoted Mahdi Kalhor as saying. He also told IRNA he had divorced Narges' mother a year ago over differences of opinion, saying she was a zealous opponent of Ahmadinejad. Narges had been living with her mother. In the video, Narges Kalhor appears wearing a green scarf - the color of the Iranian opposition - draped about her neck and expresses support for the reform movement. She said that, while she and her father have differing opinions, she hoped he would support her and possibly even change his mind. "Any moment, a person can change," Narges Kalhor said. "At any time, a person can have a moment of calm and think about what the correct path is." "Just a little solitude can open our eyes to the world and we can decide, this is the correct path, the path of these millions of people who went to the streets asking for freedom" she went on to say.

بی خبری از سرنوشت دانشجوی بانه ای در تهران

آژانس خبری موکریان
سرویس حقوق بشر

از سرنوشت سامان حسینی فرزند رسول ، دانشجوی کرد دانشگاه تهران خبری در دست نیست .

از روز شنبه گذشته خبری از سرنوشت سامان حسینی که اهل بانه و دانشجوی حقوق دانشگاه تهران می باشد در دست نیست.

گفتنی است دوستان نامبرده نگران سرنوشت وی و پیگیر وضعیت این دانشجوی کرد می باشند.

In Iran, A Grieving Mother Who Refuses To Be Silent


Parvin Fahimi, a tiny woman with a strong personality, has emerged as one of the heroes of Iran's Green movement, which opposes the legitimacy of Mahmud Ahmadinejad's presidency.

The grieving mother has refused to remain silent over the fate of her son, Sohrab Arabi, who was shot dead under unclear circumstances during Iran’s postelection crackdown. In publicly expressing her outrage, she has become the voice of other mothers mourning loved ones lost during the unrest that followed the disputed June 12 presidential vote.

Recently, after the deaths of three protesters at Tehran's Kahrizak detention center led to public uproar and calls by opposition politicians for an investigation, former parliament speaker Gholam Ali Haddad Adel downplayed the deaths, noting that the detention center has since been closed.

An outraged Fahimi responded by sending a letter to Haddad Adel in which she said that, as a member of the parliament, he had an obligation to defend the rights of the people and to refrain from making comments that can cause them pain.

“Would you have made the same judgment if your child had been tortured and killed in the streets, like ours?” she wrote.

Fahimi told RFE/RL that the comments by Haddad Adel and similar ones made by other officials pour salt on the wounds of victims' families.

“As a mother, I felt that the blood of our children was being trampled," she says. "I can’t tolerate anyone talking like this about these issues.”

'The Mother Of Sohrab'

Fahimi’s outspokenness and courage has earned her the respect of many Iranians, who refer to her simply as “the mother of Sohrab.”

She demands that those responsible for the killing of her son -- and others who died for opposing Ahmadinejad -- be brought to justice.

“How could they kill my child or the children of others? Just because of a [peaceful] protest?" she asks. "Just because these children protested and wanted their vote back, they deserved to be killed?”

Fahimi’s son disappeared on June 15 -- three days after the contentious vote that resulted in Ahmadinejad being decisively reelected to a second term. She was told that Arabi had been detained but heard no word of his whereabouts until she was informed of his death nearly a month later, on July 11.

To this day, the 53-year-old Fahimi knows little about the circumstances surrounding her son's death.

“The only thing [the authorities] told my lawyer is that [my son] was shot from a distance of 3 to 15 meters," she says. "It’s not clear whether he received treatment or whether he was taken to a hospital.”

Fahimi was with Arabi the day he went missing. She and her son, both supporters of reformist presidential candidate Mir Hossein Musavi, took to the streets of the Iranian capital along with hundreds of thousands of other Iranians to protest what they believed was a stolen election.

They lost each other in the crowd. Fahimi returned home and waited for Arabi, but he never returned.

Fahimi went to Tehran's notorious Evin prison, where many of those detained in the postelection rallies were being held. She contacted different authorities in the hope of hearing word of her son but was never given a clear answer, only that he was in detention.

It was Arabi's brother who determined his fate, after identifying Arabi's picture among images of dozens of others who died during or after the postelection crackdown.

During Arabi's funeral, Fahimi vowed not to remain silent.

“No one can stop me, no one," she says. "They’re bloodthirsty.”

Despite pressure exerted by Iranian authorities on victims' families, Fahimi has kept her promise.

Through letters and meetings with authorities, she continues to tell her son's story. She participates in protests, including one during official Quds Day (Jerusalem Day) events on September 18, when tens of thousands of citizens in Tehran and other cities protested against Ahmadinejad.

Died For His Ideas

The name of her son has not been forgotten and is now shouted, among other rallying cries, by crowds voicing their anger with the Iranian government.

“Our Sohrab is not dead. It’s the government that has died," she says. "Our Sohrab is not dead. It’s the government that has died.”

Fahimi tells RFE/RL that she believes her son did not die in vain. He died for his ideas, she says, and will always remain alive.

“Inshallah, the future belongs to us because people will never back down in the face of so much violence, repression, and injustice,” she says.

According to opposition sources, 72 people were killed in the postelection unrest. The government puts the figure at about 30.

Every Saturday for the past four months, mourning mothers and others who share their pain have dressed in black and gathered for peaceful marches in a Tehran park.

Iranian Nobel Peace prize winner Shirin Ebadi has called for international solidarity with the mourning mothers of Iran.

کروبی: در دادگاه بیشتر افشا می کنم

سایت کرمان نما: مهدی کروبی از اظهارات اخیر غلامحسین محسنی اژه ای، دادستان کل کشور مبنی بر « برگزاری به موقع دادگاه میرحسین موسوی و مهدی کروبی » استقبال کرد و گفت: « بنده به شدت از این اتفاق استقبال می کنم تا اگر در این سال ها به خاطر برخی ملاحظات مطالبی را بیان نکردم، به تفصیل و با ارائه جزئیات آن را مطرح کنم.»

کروبی که در مسجد امام صادق تهران سخن می گفت، با اعلام این مطلب در پاسخ به سوال یکی از حاضرین، افزود: « متاسفانه مسولان که به قول حضرت امام باید خدمتگزار ملت باشند، در این سال ها نه تنها به این رهنمون توجه ای نکرده اند، بلکه به جای پاسخگویی و اعلام مواضع منصفانه، مهر تاییدی بر رسانه های افراطی زدند تا بتوانند عملکرد ناحق خود را پنهان کنند و دیگران را به دلیل محروم کردن از هرگونه رسانه، به انواع تهمت ها و توهین ها منسوب کنند.»

کروبی در ادامه گفت: « این بار بنده نه تنها از دادگاه نگران نیستم، بلکه از آن به شدت استقبال می کنم تا با این اقدام، بر دغدغه های خود که برآمده از شعائر ملی و مذهبی ملت ایران و آرمان متعالی امام است، اصرار بورزم و مخالفان این دغدغه ها را به روشنی افشاء کنم.»

یورش وحشیانه به زندانیان سیاسی بند 350 زندان اوین

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

یورش و حشیانه و سازمان یافته به زندانیان سیاسی بند 350 زندان اوین
بنابه گزارشات دریافتی از بند350 زندان اوین شب گذشته تعدادی از زندانیان عادی و خطرناک را طی یک سخنرانی در حسینیه بند 350 تحریک و تطمیع کردند که به سلول زندانیان سیاسی حمله ور شوند.
چهارشنبه شب 22 مهرماه با جمع کردند 150 نفر از زندانیان عادی و خطرناک در حسینیه بند 350 زندان اوین، که در لوای مراسم مذهبی مداحی را برگزار کردند. در این مراسم آخوندی بنام روغنی که به جرم فساد اخلاق و کلاهبرداری دستگیر شده بود و درزندان بسر می برد. بعنوان روزه خان و مداح بر منبر رفت و برای زندانیان عادی و خطرناک شروع به سخنرانی کرد او زندانیان سیاسی را منافق خواند و خون آنها را مباح دانست و کسی که آنها را به قتل برساند به بهشت می رود.و همچنین در این جهان مستحق پاداش داست همانطوری که ولی فقیه گفته است به سخنرانی خود ادامه داد. این سخنرانی که از ساعت 20:10 آغاز شده بود تا ساعت 21:00 ادامه یافت و با خواندن آیاتی از قران و آوردن احادیث مذهبی زندانیان عادی و خطرناک را تحریک و تشویق به حمله به زندانیان سیاسی می کرد .پس از این سخنرانی آخوند روغنی و فردی بنام مسلم نجف آبادی که گفته می شود از عناصر رژیم که بدلیل کلاهبردای در زندان بسر می برد همراه با 150 زندانی عادی وخطرناک بسوی سلول زندانیان سیاسی حرکت کردند.در حین حرکت به سوی سلول زندانیان سیاسی شعار مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه سر می دادند و شروع به عربده کشی می کردند.افراد مهاجم تلاش می کردند که وارد سلول زندانیان سیاسی شوند و با آنها درگیری فیزیکی ایجاد کنند.این یورش و حشیانه تا ساعت 21:30 ادامه داشت.
دو روز قبل از حمله به زندانیان سیاسی؛ آخوند روغنی ،مسلم نجف آبادی و تعدادی از زندانیان خطرناک به حفاظت و اطلاعات زندان برده شده بودند و در حدود 2 ساعت آنها را توجیه کردند .افرادی که در حفاظت و اطلاعات زندان بودند عبارتند از: یکی از بازجویان وزارت اطلاعات ،صداقت رئیس زندان،و بزرگ نیا رئیس بند 350 حضور داشتند که چگونگی حمله به زندانیان سیاسی را تشریح می کردند .به زندانیان عادی حاضر در جلسه گفته شده بود در صورت انجام این کار رای باز خواهند شد ( رای باز زندانی عادی در آخر هفته و تعدادی از روزها را می تواند در بیرون از زندان بسر برد) و همچنین در محکومیتهای آنها تخفیف داده خواهد شد یکی از زندانیان عادی خبر حملۀ وحشیانه وغیر انسانی را به اطلاع زندانیان سیاسی می رساند. زندانیان سیاسی موضوع را به صداقت و بزرگ نیا اطلاع میدهند و به آنها هشدار میدهند مسئولیت عواقب این کار به عهده آنها خواهد بود.که با برخورد وحشیانه و غیر انسانی صداقت و بزرگ نیا مواجه می شوند. ایجاد جو رعب و ترور در بند 350 تحت نظارت بزرگ نیا صورت می گیرد.
در ادامه جو رعب و ترور ،از صبح امروز مسلم نجف آبادی وکیل بند و یکی از عوامل حمله کننده به زندانیان سیاسی به آنها می گوید از حالا به بعد من مسئول شما هستم و شما باید به حرفهای من تن در دهید در غیر این صورت عواقب وخیمی در انتظار شما خواهد بود و من دستور دارم که با شما ها برخورد کنم .
بازجویان وزارت اطلاعات ، صداقت رئیس زندان اوین ،رئیس و معاون حفاظت و اطلاعات زندان اوین و بزرگ نیا رئیس بند 350 از عوامل اصلی فشار و محدودیتهای مستقیم بر زندانیان سیاسی هستند. به نظر می آید علاوه بر فشارها و محدویت ها مانند عدم درمان جدی،به حداقل رساندن ارتباط با خانواده های آنها ،چند برابر شدند تعداد زندانیان در سلولها، وضعیت اسف بار غذا،بهداشت و ایجاد فضای ترور و وحشت علیه زنداینان سیاسی اکتفا نکرده اند و این بار با با تحریک و تطمیع زندانیان عادی ،آنها را تشویق به درگیری و حذف زندانیان فیزیکی سیاسی می کنندو بدین طریق اقدامات غیر انسانی خود را گسترش میدهند.
آخوند روغنی که به جرم فساد اخلاق و کلاهبرداری در زندان بسر می برد به خاطر رفتارهای غیر انسانی اش با زندانیان رای باز است و فقط ساعاتی از شب سه شنبه و جمعه برای مداحی و روزه خوانی در حسینیه بند 350 حاضر می شود وبقیه زمانها در خارج از زندان بسر می برد.حسینیه بند 350 زندان اوین با خالی کردن چند سلول از زندانیان تشکیل شده است و زندانیان را در سایر سلولها اداغام کرده اند که باعث چندین برابر شدن ظرفیت سلولها که در آن زندانی جای داده اند.
در حال حاضر 3 زندانیان سیاسی در بند 350 زندان اوین بسر می برند. آقای علی صارمی 62 ساله از دستگیر شدگان مراسم نوزدهمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی 67 می باشد و بیش از 2 سال است که در بلاتکلیفی بسر می برد او در طی 4 بار بازداشت 20 سال است که در زندانهای این رژیم بسر می برد،سید ظهور نبوی چاشمی بیش از 50 سال سن دارد و از مقاله نویسان سرزمین آریائی است که به 4 سال زندان محکوم شده است و دانشجوی زندانی میثاق یزدان نژاد 22 ساله از دستگیر شدگان نوزدهمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی سال 67 است و اخیرا به 14 سال زندان و تبعید به گوهردشت محکوم شد.3 تن از دائیهای آقای یزدان نژاد در دهۀ 1360 اعدام شدند و مادر و پدر او چندین سال را در زندان بسر برده اند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، سازماندهی ،تحریک و تطمیع زندانیان عادی برای یورش به زندانیان سیاسی بی دفاع را محکوم می کند و نسبت به ایجاد جو ترور و حشت علیه زندانیان سیاسی و در معرض خطر جدی قرار دادن جان آنها هشدار می دهد و از دبیر کل و کمیسر عالی حقوق بشر خواستار اقدامات فوری برای نجات جان زندانیان سیاسی در ایران است.

23 مهر 1388 برابر با 15 اکتبر 2009

وضعیت زندانیان فوق را به سازمانهای زیر گزارش گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر

سوت حرکت بسوی تحریمهای گسترده تر علیه رژیم تهران

رادیو فرانسه: مجلس نمایندگان آمریکا، روز چهارشنبه با 414 رأی موافق متنی را با هدف تشدید فشار بر ایران در بخش انرژی تصویب کرد. بر اساس این مصوبه دولت های ایالتی در آمریکا اجازه دارند به سرمایه گذاری در شرکت هایی که در زمینۀ انرژی با ایران معامله می کنند و برابر و یا بیش از بیست میلیون دلار در این بخش سرمایه گذاری کرده اند پایان دهند.

رهبر دموکرات های مجلس نمایندگان ایالات متحده، استنی هویر، گفت " خطراتی که یک ایران اتمی برای متحدان آمریکا تولید می کند، چه در ارتباط با گسترش سلاح های اتمی در خاورمیانه و چه از نظر ایجاد یک چتر اتمی برای تروریست ها، بیش از آن وخیم است که بتوان بر آن چشم بست".

وی افزود که از سیاست باراک اوباما مبنی بر مذاکره با ایران حمایت می کند ولی مصوبۀ مجلس نمایندگان می خواهد به ایران بگوید که درِ مذاکره با تهران تا ابد باز نمی ماند.

این مصوبه اقدام مشخصی را به دولت های محلی در سراسر آمریکا تحمیل نمی کند ولی آن ها را نسبت به پیامد های قانونی ادامۀ همکاری مالی با شرکت هایی که در زمینۀ نفت و گاز با ایران معامله می کنند بر حذر می دارد.

به گفتۀ مارک کیرک، تدوین کنندۀ جمهوریخواه متن این مصوبه، این تصمیم مجلس نمایندگان یک "سوت حرکت" به دولت های محلی در آمریکا است که از ایران خارج شوند. این نمایندۀ مجلس آمریکا می گوید برای اینکه تلاش دیپلماتیک با موفقیت همراه شود باید ابزار لازم را در اختیار دیپلمات ها گذاشت. سناتور دموکرات باب کیسی و سناتور جمهوریخواه سام بروان بک، از متن مشابهی درمجلس سنا پشتیبانی می کنند که شرکت هایی را که با ایران در زمینۀ نفت و گاز همکاری می کنند مورد مجازات قرار می دهد.

مفسران می گویند که قانونگذاران آمریکا بزودی قوانین محدود کننده تری را در جهت فشار بر ایران تصویب خواهند کرد.

احضار تلفنی پنج دانشجوی خواجه نصیر به وزارت اطلاعات

سایت نوروز: در پی برگزاری مراسم گرامی‌داشت شهدای جنبش سبز در روز یکشنبه در دانشگاه صنعتی خواجه‌نصیر، پنج نفر از دانشجویان این دانشگاه که در مراسم خضور داشتند، به‌صورت تلفنی به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات در چهار راه ولی‌عصر تهران، احضار شدند.

محبوب خواه، خدارحمی، حسین پوری و خالدیان برای اولین بار و حاج‌همتی برای دومین بار درحالی به کمیته‌ پیگیری وزارت اطلاعات احضار شدند که صبح روز برگزاری مراسم نیز یک دانشجوی دیگر این دانشگاه به همان دفتر احضار شده بود.

گفتنی است "دفتر پیگیری" یکی از ساختمان‌های معروف وزارت اطلاعات است که بازجویان و نیروهای امنیتی از آن به منظور تهدید فعالان سیاسی اجتماعی استفاده می‌کنند. این دفتر شامل یک سالن و چند اتاق بازجویی است و تمامی احضارها به آن بدون ارائه احضاریه یا حکمی قانونی صورت می‌گیرد و بازجویان با تماس های مکرر تلفنی با دانشجویان و خانواده شان از آنان می‌خواهند با حضور در این ساختمان با وزارت اطلاعات همکاری کنند.

وضعيت آموزش و پرورش نگران کننده است

ایسنا: رييس کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس با اعلام اين خبر که اين کميسيون با توجه به حساسيت موجود در وزارتخانه آموزش و پرورش نامه اي را به رييس جمهور ارايه کرده است، گفت: ما نگران وضعيت آموزش و پرورش هستيم و در حال حاضر اين وزارتخانه دچار وضعيت نگران کننده اي است.

علي عباسپور تهراني فرد در توضيح اين نامه و دليل ارايه آن به رييس جمهور افزود: مساله وضعيت معلمان حق التدريس، قلع و قمع مدارس، وضعيت مدارس استيجاري، وضعيتي که بخشنامه ساماندهي 2 ايجاد کرده و کلاس ها از حالت استاندارد خارج شده و هم چنين بحث مديريت و وضعيت مديران آموزش و پرورش که به دليل طرح ساماندهي 2 تاثيرپذير شده اند از جمله نگراني هايي است که اعضاي کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس دارد.

نماينده تهران هم چنين وضعيت به کارگيري معلمان حق التدريس از طريق شرکت ها به ويژه در آستانه سال تحصيلي را از ديگر دغدغه هاي اعضاي کميسيون عنوان کرد و افزود: در مورد اين مسايل بحث مفصلي در کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس شد که مصلحت نمي دانستيم که اداره وزارت آموزش و پرورش با سرپرست ادامه يابد.

مراسم ختم بهنود شجاعی عصر امروز در تهران

فراخوان فعالان حقوق کودک به حضور در مراسم ختم بهنود شجاعی در اعتراض به صدور و اجرای حکم اعدام برای کودکان

کمیته گزارشگران حقوق بشر- مراسم سومین روز از درگذشت بهنود شجاعی که طی پروسه طولانی مدت قضایی، بامداد یکشنبه 19 مهرماه در زندان اوین اعدام شد، روز پنجشنبه برگزار خواهد شد.

جمعی از فعالان حقوق کودک، مخالفان مجازات اعدام و فعالان حقوق بشر به همراه وکلای بهنود شجاعی، اعلام کرده‌اند که در اعتراض به صدور و اجرای احکام اعدام برای کودکان،در این مراسم حضور پیدا خواهند کرد. حامیان لغو مجازات اعدام برای کودکان، از مردم خواسته‌اند تا با حضور در این مراسم، اعتراض خود را به مجازات غیرانسانی اعدام اعلام نمایند.

قرار است هفته آينده نیز، حکم اعدام دو نوجوان متهم به قتل عمد که در سنین زیر 18 سالگی مرتکب جرم شده‌اند به اجرا در آيد. صفر انگوتی و امیر امراللهی، دو نوجوان دیگری هستند که قرار است پس از بهنود شجاعی به محل اجرای حکم برده شوند.

محل برگزاری مراسم ختم بهنود شجاعی:
پنج شنبه 23 مهرماه از ساعت 4 تا 5.30
خیابان کارگر شمالی، مسجد النبی

Behnoud's Shojaee funeral 13 Oct خاکسپاری بهنود شجاعی۲۱ مهر


۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

جهان مسیحیت برای مرضیه و مریم نگران است

این دو دخترایرانی که ممکن است به اتهام ارتداد و بشارت مسیحیت به زندان ابد محکوم شوند ،
اکنون تبدیل به یکی از مهمترین نگرانیهای ایمانداران دنیای مسیحی شده اند و
در دعاهای روزانه آنها جایگاه مهم و ویژه ایی دارند

به گزارش شبکه خبر مسیحیان فارسی زبان به نقل از سی بی ان نیوز، روز دوشنبه ۲۰ مهر ماه ، یک قاضی ایرانی دو زن را به اتهام" تبلیغ ایمان مسیحی و ارتداد"، با تمدید قرار بازداشت آنها همچنان در زندان نگه داشته است .

مریم رستم پور و مرضیه امیری زاده که ممکن است به اتهام ارتداد و بشارت مسیحیت به زندان ابد محکوم شوند ، اکنون تبدیل به یکی از مهمترین نگرانیهای ایمانداران دنیای مسیحی شده اند و در دعاهای روزانه آنها جایگاه مهم و ویژه ایی دارند .

به گزارش fcnn، این دو دختر اکنون بیش از ۷ ماه است که در زندان به سر میبرند و گزارشات متعددی از عدم سلامت جسمانی و وضعیت ناهنجار فیزیکی آنها به خارج منتشر شده است . در آحرین نوبتی که آنها به یک دادگاه رفتند ( شهریور ماه سال جاری ) از آنها خواسته شده بود که ایمان مسیحی خود را انکار کنند که هردوی آنها این درخواست را قاضی دادگاه را نپذیرفتند و بر اعتقاد خود به عیسی مسیح به عنوان نجات دهنده پای فشردند .

یک گروه حقوق بشری مدافع مسیحیان سراسر جهان با نام مخفف آی سی سی ( سازمان بین المللی توجه به مسیحیان ) ، گزارش میدهد که این دو دختر یک دوره زندان انفرادی را تحمل کرده اند ودر حال حاضر امکان دسترسی به داروها و امکانات درمانی مورد نیاز حود را ندارند .

سخنگوی این سازمان از مسیحیان سراسر جهان خواسته است که به دعا برای این دو زندانی مسیحی ادامه دهند و در دعای خود خواستار بازگشت سلامتی جسمانی آنها و همچنین پایان اسارتشان بشوند.

استمداد طلبیدن یک زن محکوم به اعدام از مردم ایران

سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان

گزارش خبری؛ محبت محمودی که پس از تحمل 9 سال زندان سرانجام حکم قطعی اعدامش توسط دیوان عالی تایید گردیده است با ارسال نامه ای به دبیرخانه سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان خواستار کمک مردم ایران به خود و خانواده اش شد.

محبت محمودی از سال 1379 به جرم قتل مردی که قصد تجاوز به وی را داشت در زندان مرکزی ارومیه دوران محکومیت خود را می گذراند.

این زن متاهل پس از تحمل 9 سال زندان سرانجام توسط دادگاه ارومیه در آستانه ی اعدام قرار گرفت که حکم قطعی اعدام او توسط دیوان عالی نیز تایید گردید. تایید حکم اعدام نامبرده توسط دیوان عالی در 20 تیر ماه سالجاری در زندان ارومیه به وی ابلاغ گردید که با دستور قوه ی قضائیه به اجرا در خواهد آمد.

آنگونه که در خبرها آمده است تا کنون هر دو همسر مرد مقتول مخالف اعدام محبت هستند اما برادر مقتول خواهان اجرای حکم اعدام محبت محمودی است.

وی با ارسال نامه ای به دبیرخانه سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان و ضمن اشاره به آنچه که در طی این سالها بر او رفته است از مردم ایران تقاضای کمک نمود.

متن کامل نامه ی محبت محمودی بدین شرح است:

اینجانب محبت محمودی فرزند اسماعیل که به جرم قتل، پس از تحمل 9 سال حبس در زندان مرکزی ارومیه، به قصاص محکوم شده ام در خانواده ای با ایمان و مذهبی در روستای صورمان (منطقه ای در سرو) به دنیا آمدم. پدر و مادرم کشاورز بودند. سالهای ابتدایی زندگی ام را در کنار خانواده ام سپری نمودم اما چند سال بعد با وجود اینکه پدرم در قید حیات بود، اختیار و سرپرستی همه ی ما را به عهده ی برادرم که از بقیه مان بزرگتر بود گذاشتند. برادری که هم خونی را اصلا در خود احساس نمی کرد. او بی رحمانه و زورگویانه هر چیزی را دستور می داد و به ما تحمیل می کرد. کسی هم در خانواده جرات اعتراض کردن به وی را نداشت. تا اینکه در سن 12 سالگی مرا به عقد پسردایی ام در آورد. در خانواده ی همسرم به دلیل عدم سازگاری نامادری شان و مساعد نبودن وضعیت مالی شان همیشه مشاجره و بحث و جدل بود. محصول ازدواج من و همسرم پنج فرزند پسر بود. زمانیکه پسر بزرگم به سن 16 سالگی رسید تصمیم گرفتم که برایش تشکیل خانواده بدهم. آن زمان پسران دیگرم هنوز در دوره ی ابتدایی تحصیل می کردند. مدتی بعد از ازدواج پسرم، سر و کله ی یک مرد مزاحم در همسایگی ما پیدا شد. پسر و عروسم از مزاحمتهای آن مرد هیچ اطلاعی نداشتند. من هم چیزی به آنها بروز ندادم. تلاش زیادی کردم تا با رفتاری انسانی به او بفهمانم که دست از مزاحمت بردارد اما فایده ای نداشت. روزی در منزل ما را زد. یکی از پسرهایم که هشت سال بیشتر نداشت در را برایش باز کرد. او به سرعت وارد خانه شد و با یک چاقوی دو سر مشکی به سمت من حمله ور شد. صدای فریادهای مرا کسی نمی شنید. او می گفت هر کاری که دلش بخواهد می تواند انجام دهد و هیچ کس هم نمی تواند علیه او اقدامی نماید. با چاقو ضرباتی را به سر، گوش و دستانم زد که هنوز آثار آن بر روی بدن من باقی است. لذا برای حفظ آبرویم و ترساندن او اسلحه ای را که در خانه داشتیم برداشتم و به سمت او گرفتم اما ناگهان گلوله شلیک شد و به سرش اصابت نمود و بر زمین افتاد. نفهمیدم چه بر سرش آمده. با سرعت خودم را به منزل برادر همسرم رساندم و جریان را به آنها اطلاع دادم. در همین حین برادرم نیز به آنجا آمد. او گفت که جریان را فهمیده است، به آگاهی رفته و کارهایم را درست کرده است. برادرم به من اطمینان داد که بیشتر از سه ماه در زندان نخواهم ماند. همان برادر ظالمی که سیاه بختم کرد با دروغ و نیرنگ مرا به آگاهی برد. در آگاهی بدون هیچ سوال و بازجویی ای مرا روانه ی زندان کردند. خانواده ی مقتول، قاچاقچی و ثروتمند بودند. آنها با ................. آگاهی و چند نفر به عنوان شاهد ماجرا، سیر پرونده را به نفع خود تغییر دادند. در صورتیکه هنگام حادثه این شاهدها اصلا آنجا حضور نداشتند و برای خود بنده نیز کاملا ناشناخته بودند.

امسال نزدیک 9 سال است که از این جریان می گذرد و من حبسم را تحمل می نمایم. سختی من فقط تحمل زندان نیست. از یک طرف آبرویی برای من باقی نمانده است. از طرف دیگر زندگی و سرنوشت فرزندانم بی هیچ دلیلی تباه شده است. آنها به خاطر شرایط و موقعیت من از تحصیلشان عقب افتاده اند. از دیگر سو تمام فامیل های خودم و همسرم نیز از ما روی گردانده اند و پشت مرا خالی کرده اند. آنها اصلا دنبال کارهای من نیستند. بنده بدون خرجی و ملاقات، زندان را تحمل می کنم. البته گهگاهی فرزندانم و همسرم به ملاقاتم می آیند و پول کارگری خودشان را که با هزار بدبختی به دست می آورند به من می دهند. زمانیکه به چهره ی آنها نگاه می کنم به خاطر شرایطی که در آن به سر می برند و به خاطر سرنوشتشان به شدت دچار عذاب وجدان می شوم اما می دانم چاره ای جز تحمل ندارم. در زندان مبتلا به بیماریهایی همچون سینوزیت، میگرن، آسم و ناراحتی شدید قلبی شده ام. به هیچ کدام از مشکلاتم در زندان رسیدگی نمی شود. از طرفی خوشحال هستم چون در اینجا با سواد کمی که دارم موفق به نزدیکی با خدا، خواندن قرآن کریم و ختم آن شده ام. بافتنی از سرگرمی های من در زندان است که البته منبع درآمدی برای بنده نیز محسوب می شود که بخشی از هزینه هایم را در زندان از این طریق تامین می نمایم.

انسانهای بدبخت و زجر کشیده ی زیادی مثل من در زندان هستند اما کسی نیست که صدایمان را بشنود. مجبوریم فقط تحمل کنیم چون کار دیگری از دست ما بر نمی آید. اینجا از عدالت هیچ خبری نیست. مدت نه سال است که در زندان وضعم اینگونه است. بعد از سالها بلاتکلیف بودن بالاخره حکم قصاص برای بنده صادر شد. این حکم مورد تایید و موافقت مقامات در تهران قرار گرفت اما پس از اعتراض، حکم قصاص را رد و دستور دادگاهی مجدد صادر نمودند. این دادگاه آخر، متاسفانه همان حکم قصاص را صادر نمود. البته فعلا حکمی به دست من نرسیده است. حتی هنگام حضور در دادگاه، قاضی اصلا از من سوالی نمی پرسید. تنها حرف او این بود که چرا قتل عمد انجام دادی؟! مگر نمی دانستی که حکمش اعدام است؟ قاضی اصلا به من مجال صحبت کردن نمی داد. آنجا فقط شاکیان پرونده اجازه ی حرف زدن داشتند. آنها هم با سر و صدا و توهین و بی احترامی توجه همه را به جلسه دادگاه جلب می کردند. هرکس هم که در جلسه دادگاه حضور پیدا می کرد تنها می دانست که من مرتکب قتل شده ام اما هیچ وقت متوجه چرایی و علت این قتل نمی شد چون به من اجازه ی حرف زدن داده نمی شد. دفاع از ناموس و حیثیت برای دادگاه کمترین اهمیتی نداشت.

در سال 88 (سالجاری)، دادستان محترم استان آذربایجان غربی اعلام کردند که با قرار وثیقه ی یکصد میلیون تومانی می توانم آزاد شوم. امیدوار بودم که بدینوسیله بتوانم کمی از عذاب و سختی بیرون بیایم و تا مدتی در کنار فرزندان و همسرم باشم. فرزندام با قرض و پول کارگری بالاخره مبلغ سه میلیون تومان تهیه کردند که برای کرایه ی سند و گرو گذاشتن آن در اختیار صاحبش قرار بدهیم. متاسفانه صاحب سند تمام سه میلیون تومان را با کلاهبرداری بالا کشید. دادستان نیز با تهیه ی سند دیگری به وعده ی خود عمل نکرد.

بعد از فوت پدر و مادرم از برادرم خواستم که سهم الارث مرا بدهد تا بتوانم با استفاده از آن هزینه های خود را در زندان تامین نمایم و هم بدهی کسانی را که خانواده ام از آنها پول بابت کرایه ی سند قرض کرده بودند را بدهم. برادرم به من که یک زندانی هستم رحم نکرد. او حق مرا پایمال کرد و هیچ وقت سهم مرا از ارثیه ی پدری نداد. با این اوصاف نمی دانم از دیگران چه انتظاری می توانم داشته باشم.

من در حال حاضر تنها به فکر خودم نیستم. نگران سرنوشت و آینده ی مبهم فرزندانم هستم. نمی دانم تمام این سالها را چگونه بدون مادر زیسته اند و از این پس چه خواهند کرد؟ چرا و چگونه باید چنین بی عدالتی ای را تحمل نمایم؟ چرا هیچ صدایی از کسی بلند نمی شود؟ پس کجایند مدافعان حقوق بشر؟ چه شد آن همه سر و صدا و فریاد در دفاع از حقوق بشر؟ مگر گناه من چیزی غیر از دفاع از ناموس و حیثیت خویش است؟ چرا باید با این گناه غیر عمد و .....................برای من حکم قصاص صادر شود؟ چرا وجدانهای خوابیده ی این ملت بیدار نمی شوند؟ چرا کسی کمترین ترحم و دلسوزی در حق من و فرزندانم نمی کند؟ منتظر نشسته اند که ید بیضاء از کدامین آستین بیرون بیاید؟ چرا عدالت اینگونه دور از دسترس شده است؟

در پایان از مردم ایران، مدافعان حقوق بشر و وجدانهای بیدار تقاضا می کنم که اگر کسی قصد کمک به من و خانواده ام را دارد می تواند از طریق آدرس و یا شماره های زیر با خانواده ام در ارتباط باشد.

آدرس: ارومیه – فلکه آبیاری – روبروی آتش نشانی – خیابان مصطفی زاده – دیزج سیاوش – کوچه 14 – ته کوچه، سمت راست – بن بست اول – پلاک 242 – منزل حیدر جلیلی

شماره تلفن: 3451983- 0441

شماره همراه: ( 09144482612 ) و ( 09149394753)

بنده نیز در زندان مرکزی ارومیه در بند نسوان با نام محبت محمودی فرزند اسماعیل محبوس می باشم.

سه نوجوان دیگر در آستانه اعدام

وبلاگ محمد مصطفايی وکیل نوجوانان محکوم به اعدام
http://mohegh.blogfa.com/

پس از مرگ بهنود شجاعی نوبت به سه نوجوانی رسیده است که سن کمتر از ۱۸ سال به اتهام قتل عمد دستگیر و راهی زندان شده اند. صفر انگوتی در ۲۹/۷/۱۳۸۸ به پای چوبه دار خواهد رفت و محمدرضا حدادی و امیر امرالهی نیز بر حسب شنیده ها در هفته آینده اعدام خواهند شد. تلاشهای فراوانی برای جلب رضایت اولیاءدم و توقف اجرای حکم آنها شده ولی متاسفانه تاکنون به نتیجه مطلوبی نرسیده است. در کنار این سه نوجوان بهمن سلیمیان در اصفهان، عباس حسینی در مشهد، رحیم احمدی و محمد جاهدی در شیراز از جمله دیگر نوجوانانی هستند که هر لحظه امکان دارد جانشان گرفته شود. برخی از خانواده های اولیاءدم موافقت خود را به شرط دریافت دیه اعلام خواهند نمود ولی خانواده موکلینم در شرایطی نیستند که بتوانند دیه مورد نظر خانواده ها را پرداخت کنند. برخی از افراد و نهادها و نهادها از این موضوع و نام اینجانب سوء استفاده نموده و بی جهت در حال جمع آوری وجوهی از دیگران هستند. در صورتی که نیاز به دریافت مبلغی برای رضایت اولیاءدم بود از طریق این وبلاگ اعلام خواهد شد و مبالغی که دریافت می شود کاملا برخلاف اخلاق و قانون می باشد. لطفا در صورت پرداخت مبلغی به عنوان کمک به این کودکان به صورت مستقیم با اینجانب در تماس باشید.


صفر انگوتی متولد 29/6/1368 است او در زمان ارتکاب جرم 17 سال داشت.

پس از دستگیری در تشریح حادثه ای که ناخواسته رخ داد می گویدد:

« ساعت حدود 7:30 تا 8 شب بود که با دوستانم به نامهای محمد، مصطفی، سیروس و اسماعیل در حال قدم زدن در خیابان طالقانی بودیم. چند دقیقه ای گشتیم. یکی از دوستانم گفت از خیابان نگارستان برویم به آخر کوچه که رسیدیم دو نفر ایستاده بودند. یکی مقتول بود که با فاطمه ( دختر مورد علاقه من صحبت می کرد) و دیگری از دوستان مقتول به نام مجتبی بود . تا فاطمه من را دید مخفی شد و یک آن محل را ترک کرد. مهدی به طرف من آمد و گفت چه می خواهی و من گفتم آمدم احوال پرسی کنم به من گفت سوار موتور شو می خواهم ببرم جایی و من هم نترسیدم و سوار شدم. مسافت کوتاهی حرکت کردیم. موتور را نگه داشت. گویا مست هم بود. به من گفت پررو شدی و بعد حرفهای نامربوطی زد با هم درگیر شدیم و دوستانم آمدند و ما را جدا کردند. خیلی ترسیده بودم به منزل رفتم و برای اینکه برایم اتفاقی نیافتد یک عدد چاقوی دست ساز داشتم برداشتم و به کمرم بستم. آمدم بیرون از خانه. به طرف منزل یکی از دوستانم رفتم. در راه بودم که از پشت صدای موتوری را شنیدم. برگشتم دیدم مقتول به سرعت به طرف من می آید. از ترسم چاقو را در آوردم. بدون آنکه قصد ضربه زدن داشته باشم به او گفتم وایستا ببینم حرف حسابت چیه ولی او نیاستاد و به طرف من آمد من دستم را به طرفش بردم . اصلا نفهمیدم چطور شد اصلا فکر نمی کردم چاقو به وی اصابت کرده باشد ولی از شانس بد من چاقو به یقه پیراهنش خورده بود و و.مقتول تعادلش را از دست داده و به وانتی که در نزدیکی ما بود برخورد کرد و ته چاقو نیز با برخورد به وانت به گردن مقتول فرو رفته بود. نمی دانستم باید چه کار کنم صحنه را رها کردم و ناخواسته دویدم و به خرابه ای رسیدم تا ساعت 12 شب آنجا بودم . به سمت منزل فاطمه رفتم و به پدر فاطمه گفتم من به خاطر دختر شما یک نفر را با چاقو زدم او به من گفت فرار کن . من به سمت خیابان بانک صادرات رفتم و تعدادی از دوستانم را دیدم از آنها مقداری پول گرفتم و به سمت حرم حضرت معصومه در قم رفتم. عذاب وجدان داشتم بعد از راز و نیاز کردن تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم به منزل آمدم و با پدرم به پاسگاه رفتم و خودم را معرفی کردم.»

در ساعت 21 مورخ 4/1/1386 در پی تماس تلفنی به مرکز فوریتهای پلیس، موضوع یک درگیری در خیابان بهشت نظرآباد هشتگرد در نزدیکی کرج گزارش می شود بدین شرح که شخصی به نام مهدی رضایی از ناحیه گردن مجروح شده است. صفر انگوتی پس از یک روز متواری بودن عذاب وجدان گرفته، و اعلام می دارد در درگیری که با مرحوم مهدی داشته، از چاقو استفاده نموده که بر اثر سهل انگاری اینجانب چاقو به گردن وی اصابت و متاسفانه با برخورد مقتول به خودرو وانت، چاقو به گردنش فرو می رود.

صفر انگوتی انگیزه ارتکاب جرم را چنین می گوید که عاشق فاطمه 14 ساله بوده است. در روز حادثه فقط به خاطر اینکه مقتول با دختر مورد علاقه من در حال صحبت کردن بود با او درگیر شده است. فاطمه بیش از 14 سال سن نداشته و صفر او را چندین بار در محله خود دیده و به وی علاقه مند شده بود.

متاسفانه یک نزاع بچه گانه سرنوشت این نوجوان را چنان تغییر می دهد که یکی دار فانی را وداع می گوید و دیگری در زندان بسر می برد. قضات شعبه 71 کیفری استان تهران به نامهای نورالله عزیز محمدی - حسینی - مرادی - سلیمانی نیا و سالاری بدون اینکه به قصد صفر و همچنین سن وی توجه نماید و علت وقوع قتل را برخورد به خودرو وانت تشخیص دهند به جای محکوم کردن صفر به قتل غیر عمد وی را به اتهام قتل عمد به قصاص نفس محکوم می نمایند..این حکم برای رسیدگی به اعتراض مطرح شده به شعبه ۱۱ دیوانعالی کشور ارسال می گردد. قضات این شعبه به نامهای احمد صاحب الزمانی و عزت الله مجدی نسب در سه خط دادنامه صادره توسط شعبه ۷۱ را تایید و پرونده برای اجرای حکم به اجرای احکام ارسال می گردد. در حال حاضر ریاست قوه قضاییه نیز برخلاف قانون حکم اعدام را تنفیذ و مقرر می شود صفر انگوتی در روز ۲۹ مهر ماه در ساعت ۴ صبح در زندان اوین تهران همچون بهنود شجاعی به دار آویخته شود.

صفر انگوتی از خانواده بسیار مستضعف به دنیا آمده و یک برادر و یک خواهر داشته و هم اکنون در زندان رجایی شهر کرج در به امید نجات جانش چشم امید به دستگاه قضایی یا خانواده اولیاءدم دوخته است. ایشان دو بار به پای چوبه دار رفته و در هر بار با دستور قضایی حکم اعدامش متوقف می گردد.


محمد رضا حدادی متولی ۲۷/۱۲/۱۳۶۶ و در زمان دستگیری ۱۵ سال داشته است.

پدر محمد رضا حدادی با مراجعه ای که به اجرای احکام دادسرای شیراز داشت متوجه شد که اجرای احکام به رئیس زندان اعلام نموده است که حکم وی را اجرا کند. و آخرین بار نیز به وی گفته اند تا چند روز دیگر حکم فرزندت در محوطه زندان عادل آباد شیراز اجرا خواهد شد. این در حالی است که زمان اجرای حکم به اینجانب به عنوان وکیل قانونی وی ابلاغ نشده است. در گذشته نیز حکم بهنام زارع بدون اطلاع به اینجانب اجرا گردید.

در تاريخ 30/5/1382 آقاي حسين رحمت به مرجع انتظامي اعلام مي كند كه پدرش بنام محمد باقر در روز 28/5/1382 كازرون را به مقصد شيراز ترك و تاكنون مراجعه ننموده است ايشان در تاريخ 8/6/1382 اعلام مي كنند كه اتومبيل پدرش بعد از يازده روز در روستاي فتح آباد كازرون پيدا شده است. تحقيقات قضايي و پليسي درخصوص مفقودي محمد باقر انجام و در جريان رسيدگي، شخصي بنام مهدي ساساني اقرار مي نمايد كه در ارتكاب سرقت اتومبيل و كشتن راننده، وي و افرادي به نامهاي محمد قرباني ، تقي و كريم دخالت داشته اند .

در تاريخ 20/7/82 كريم حدادي دستگير و اظهار مي دارد : « .... من به اتفاق مهدي ساساني و تقي حدادي و محمد روبروي امام زاده سيد حسين ساعت 11 يا 12 شب بود كه ايستادم بغل جاده، يك پيكان سواري جوانان نارنجي رنگ از كازرون آمد، محمد قرباني و تقي حدادي دست بلند كردند پيكان هم ايستاد و ما سوار شديم از قائميه رد شديم به طرف شيراز . محمد به راننده گفت كه يك رفيق داريم او را سوار كن كرايه ات را مي دهيم راننده قبول كرد در بين راه به بهانه دستشويي، راننده ، خودرو را متوقف كرد و پياده شديم من و محمد رفتيم داخل دره و مهدي و تقي پهلوي راننده ماندند راننده مي خواست آب به داخل رادياتور ماشين بريزد كه تقي سنگي برداشت و از پشت به سر راننده زد و راننده روي زمين افتاد. بعد من و محمد از پائين آمديم بالا و به اتفاق مهدي و تقي چند مشت هم به سر و صورت و سينه راننده زديم و بعد جنازه او را داخل صندوق عقب پيكان انداختيم و او را تا حكيم باشي و رشن آباد آورديم در راه متوجه شديم كه پيرمرد راننده هنوز جان دارد و سرو صدا مي كند و تقي كه پسر عموي من مي باشد پشت فرمان نشسته بود از رشن آباد به طرف جاده خاكي كوره كچي رفتيم تقي ماشين را متوقف كرد و درب صندوق عقب را باز كرد پيرمرد هنوز جان داشت. مهدي ساساني با چوب دو دفعه به بدن پير مرد زد و روي زمين افتاد بود كه محمد و تقي تسمه پروانه اي آورده و دور گردن پير مرد انداختند و او را خفه كردند. سپس تقي گفت جنازه را آتش بزنيم و بنزين تهيه كرديم و جنازه را آتش زده داخل گودالي قرار داديم و روي گودال را پر از خاك كرديم و رفتيم .

پزشكي قانوني علت دقيق فوت را تشخيص نداده ليكن اعلام نموده كه ضربه مغزي و شكستگي استخوان جمجمه مي تواند يكي از دلايل آن باشد.

در اثناي رسيدگي محمد رضا حدادي كه در آن زمان سنش 15 سال وشش ماه بود دستگير مي شود و در جلسات اوليه رسيدگي اعلام مي دارد كه مقتول را او با تسمه پروانه خفه كرده است در تاريخ 8/8/82 مجدداً محمد رضا حدادي در جلسه رسيدگي به دادگاه، اتهام سرقت و قتل را به عهده گرفته و اقرار به ارتكاب جرم مي نمايد .

چند روز پس از جلسه محاكمه مادر محمد رضا به ملاقاتش مي رود و محمد رضا به او مي گويد كه آيا به وي پولي پرداخت نموده اند يا خير مادرش به وي جواب منفي مي دهد پس از آنكه ايشان متوجه مي شود كه فريب ديگر متهمين را خورده است طي نامه اي در تاريخ 13/8/82 به دادگاه اعلام مي دارد كه يكي از متهمين وعده پول و ديگر وعده هاي واهي را داده و به اين طريق فريب، ديگر متهمين كه از لحاظ عقلي و فكري وسني بزرگتر از موكل بوده اند را خورده است در حاليكه در ارتكاب جرم قتل هيچ نقشي نداشته است .

در نهايت دادگاه بدون تحقيق نسبت به ادعاي محمدرضا و انكار وي در تاريخ 16/10/82 سلب حيات مقتول توسط محمد رضا حدادي را مسلم دانسته و با استدلالاتي به صرف اقرار محمدرضا وي را به قصاص نفس محكوم و به استناد مادة 621 قانون مجازات اسلامي به لحاظ شركت در آدم ربايي به تحمل 15 سال حبس و به استناد مادة 636 همان قانون به تحمل يك سال حبس به لحاظ مخفي كردن جسد مقتول محكوم و ديگر متهمين را نيز به حبس هاي طولاني مدت به اتهام آدم ربايي و مخفي نمودن جسد و جنايت بر ميت محكوم مي نمايد .

متهمين به دادنامه صادره اعتراض مي نمايند كه با ارجاع پرونده به شعبه 42 ديوانعالي كشور در تاريخ 12/4/1384 قضات شعبه، دادنامه صادره را فاقد اشكال موثر دانسته و ابرام مي نمايند .

پس از آنكه دادنامه صادره به محمدرضا ابلاغ شده ، چون حقش را تضييع شده انگاشته بود با بدست آوردن دلايل جديد از جمله اقرار ديگر متهمين بر بي گناهيش تقاضاي اعمال مادة 18 مبني بر اعاده دادرسي و رسيدگي مجدد را مي نمايد كه شعبه سوم تشخيص ديوانعالي كشور درخواست وي را مردود اعلام مي نمايند در حالي كه جا داشت به دليل ارزش جان آدمي، تحقيقات مفصلي در اين خصوص انجام می پذيرفت. محمدرضا بارها اعلام نموده است كه متهمين وي را اغفال نموده و پيشنهاد پرداخت وجه به خانواده اش را داده اند از طرفي يكي از آنها به وي قول داده است كه اگر قتل را به گردن بگيرد سعي مي كند دختر عمه اش را برايش خواستگاری کند. چون محمدرضا به اين دختر علاقه داشته و از طرفي وضعيت مالي خود و خانواده اش بسيار ضعيف بود لذا بنا به دلايل فوق و به علت كم عقلي و صغر سن، ارتكاب جرم قتل را به عهده مي گيرد.

این نوجوان نیز روز هزار بار می میرد و هر روز با آنکه بی گناه است کابوس مرگ می بیند.

امیر امرالهی متولد ۱۰/۸/۱۳۶۸ و در زمان دسگیری ۱۶ ساله بود.

در تاريخ 28/8/1384 حدود ساعت 11:30 دقيقه امیر به همراه دو نفر از دوستان خود، به نامهاي حسن محمدي و علي سلماني در مقابل نانوايي واقع در خيابان آزادگان شيراز ایستاده بودند كه به صورت اتفاقي با مقتول آقاي محسن كاظمي و دوستش جواد وزيري برخود مي نمايند. زل زدن دوست امیر و مقتول به یکدیگر نزاعی بچه گانه و ناخواسته را رقم می زند امیر به قصد ميانجيگري وارد دعوا شده و چون علي سلماني داراي كاردي بود آنرا از او مي گيرد تا در صورت نياز از خود دفاع كند و مهاجمين را بترساند. گويا مقتول بدون هيچ دليلي امیر را كه از سن پاييني برخوردار بود مورد ضرب قرار داده و به گونه تحريك مي كند، امیر چاقویی را که همراهش بود به مقتول نشان مي دهد تا او را بترساند كه از او دور گردد ولي متاسفانه مقتول سماجت به خرج داده و محل را رها نمي نمايد مقتول ضربه اي به صورت امیر زده و وي نيز به وسيله دسته چاقو به آرامي به صورتش می زند تا شايد برود ولي مجددا مقتول در محل مي ماند و چون همه با هم درگير بودند نا خودآگاه بي عقلي نموده زمانيكه مقتول به سمت موكل مي رود تا او را مجددا بزند چاقو را به طرف او برده و ناگهان چاقو به سمت سينه راست مقتول اصابت مي كند.

امیر از ترس فرار مي كند و در همان روز موضوع را به پدرش در ميان مي گذارد و خود را به واسطه پدرش به مرجع انتظامی معرفی می کند. امیر به هيچ عنوان فكر نمي كرد كه چهار نفر از پنج نفر قضات دادگاه كيفري استان فارس وي را به مرگ محكوم نمايند بدون آنكه توجه اندكي به روحيات و شرايط عقلي و موقعيت وي كنند.

به هر تقدير - حكم به محكوميت امیر توسط قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری استان شیراز صادر و شعبه ۲۷ دیوانعالی کشور تایید می نماید. پرونده پس از ارسال به اجراي احكام، به نظر رياست قوه قضاييه جهت استيذان رسید که ایشان با اجرای حکم این نوجوان که در سن 16 سالگی مرتکب جرم شده بود موافقت نمودند. پدر امیر در مراجعه ای که به اجرای احکام داشته است متوجه می گردد که حکم فرزندش تا چند روز دیگر اجرا می گردد.

در پرونده تشكيل شده براي امیر ايرادات بسياري وجود دارد كه اجراي حكم اعدام (قصاص نفس) را با شبهه و ترديد جدي مواجه مي كند به اين شرح كه:

1. همانطور كه يكي از مستشاران محترم شعبه 5 دادگاه كيفري استان نظر داده اند امیر در زمان وقوع جرم تنها 16 سال سن داشته و قدرت درك و فهم او به گونه اي نبود كه بتواند در برابر برخي مسايل بوجود آمده خود را كنترل كند بنابراين شايسته بود به نظر ايشان كوچكترين توجه اعمال مي گرديد و او را به پزشكي قانوني معرفي مي نمودند تا پزشكان متخصص تشخيص دهند كه آيا امیر در زمان ارتكاب جرم بالغ بوده يا خير؟ چرا كه در هيچ جاي قانون مجازات اسلامي سن مسئوليت كيفري مشخص نشده و به بلوغ شرعي اكتفا شده است و در مواد ديگري از قانون به رافعيت مسئوليت كيفري نابالغ اشاره شده است كه تفسير به نفع متهم ايجاب مي نمود لااقل اين خواسته مورد رسيدگي قرار مي گرفت نه اينكه به تعجيل و در همان روز رسيدگي، حكم به محكوميت وي صادر مي گرديد. اين موضوع با عنايت به اينكه در ماهيت دعواي مطروحه تاثير بسزايي دارد حائز اهميت و از موارد غير شرعي بودن حكم صادره است.

2. چون وضعيت مالي و معيشتي امیر و خانواده اش به گونه اي نبوده است كه بتواند از وكلاي حرفه اي دادگستري و متخصص در اين امور استفاده كند متكي به وكيل تسخيري شده كه متاسفانه وكيل ايشان به دليل كهولت سن و بيماري نتوانستند موارد ابهام آور و شبهه انگيز را به درستي مطرح نمايند چرا كه وضعيت روحي و رواني امیر به گونه اي است كه در برخي از مواقع تعادل رواني خود را از دست مي دهد و اعمالي انجام مي دهد كه در حيطه اختيارش نيست بنابراين لازم و ضروري بود كه وی را پزشكان پزشكي قانوني مورد معاينه قرار داده و پيرامون جنونش كه به صورت موقت به سراغش مي آيد اظهار نظر مي نمودند. مضافا به اينكه امیر زمانيكه در زندان نظام ( زنداني مخصوص اطفال زير 18 سال ) بود به دليل بيماري رواني از قرصهاي آرام بخش قوي استفاده مي كرد كه پرونده پزشكي اش موجود است ولي متاسفانه به اين نكته مهم نيز هيچگونه توجهي نشد لذا دراين قسمت نيز حكم صادره مخدوش بوده و اجراي حكم بي عدالتي در حق وي مي باشد. هر چند امیر از كرده خويش نادم و پشيمان می باشد ولي واقعيت اين است كه ايشان به هيچ عنوان قصد ارتكاب قتل را نداشته و عملي را كه انجام داده است فارغ از توان و اراده اش بوده و عالما و عامدا مرتكب قتل نشده است.

3. همانطور كه از شهادت شهود استنباط مي شود زمانيكه متوفي نقش بر زمين شد افراد بسياري نزديك متوفي حضور داشتند ولي هيچ يك از آنها مصدوم را به بيمارستان و يا نزديك ترين مركز درماني نبرده تا اينكه پس از 30 دقيقه خودروي آمبولانس حاضر و محسن ( مقتول ) را به بيمارستان انتقال و ايشان در بيمارستان به رحمت ايزدي شتافتند در اين پرونده نكته مهم ديگري كه حائز اهميت است اينكه مصدوم مي بايست به سرعت به بيمارستان منتقل مي گرديد كه اين عمل پس از مدت طولاني انجام شد يعني زمانيكه خون بسياري از متوفي رفته و بي هوش گرديد او را به بیمارستان رسانیدند. از طرفي امكانات بيمارستانی که مقتول به آنجا اعزام گردید مناسب نبود و الا امکان مداوای او بسیار بود بنابراين بازپرس و قضات محترم دادگاه مي بايست به درستي تحقيق مي نمودند كه علت تامه مرگ چه بوده است اگر علت واقعا خونريزي شديد باشد و عمل نوعا كشنده نباشد قتل ارتكابي شبه عمد بوده و حكم صادره به عمدي بودن قتل بر خلاف شرع و قانون است.

4. بند ب ماده 206 قانون مجازات اسلامي مقرر مي دارد كه هر كس عملي را عامدا و عالما انجام دهد كه نوعا كشنده باشد قتل عمد است . در حالي كه محتويات پرونده و دلايل موجود در آن نشان مي دهد كه امیر به هيچ عنوان عالما و عامدا عملي را انجام نداده است كه نوعا كشنده باشد چرا كه اگر قصدي در مورد قتل يا عمل نوعا كشنده داشت به قلب متوفي ضربه وارد مي نمود كه اين كار را نكرده و به صورت ناخود آگاه آنهم بر اثر سماجت متوفي اين اتفاق ناگوار كه وي را زندان نشين و خانواده اش را سيه پوش كرد به وقوع پيوست.

موضوع بسیار مهمی که متاسفانه از دید تمام قضاتي كه در اين پرونده ها دخالت داشته اند پنهان مانده این است که در سال 1372 كنوانسيون حقوق كودك وارد صحن علني مجلس شوراي اسلامي گرديد و نمايندگان محترم مجلس با اكثريت آراء مواد آن را به تصويب رساندند پس از آنكه كنوانسيون به شوراي محترم نگهبان ارجاع گرديد، اعضاي محترم شورای نگهبان با حق شرط، كنوانسيون حقوق كودك را تأييد نمودند. مادة واحدة قانون الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به كنوانسيون ياد شده مقرر مي دارد: « كنوانسيون حقوق كودك مشتمل بر يك مقدمه و 54 ماده به شرح پيوست تصويب و اجازه الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به آن داده مي شود. مشروط بر آنكه مفاد آن در هر مورد و هر زمان در تعارض با قوانين داخلي و موازين اسلامي قرار گيرد از طرف دولت جمهوري اسلامي ايران لازم الرعايه نباشد.» شوراي محترم نگهبان در نظريه شمارة 5760 مورخ 4/11/1372 خود به مجلس شوراي اسلامي، مشخصاً موارد مخالفت كنوانسيون را با موازين شرع به اين شرح اعلام داشت:« بند 1 مادة 12 و بند هاي 1و3 ماده 13 و بند 1و3 ماده 14 و بند 2 ماده 15 و بند 1 ماده 16 و بند د قسمت 1 ماده 29 مغاير موازين شرع شناخته شد.» نتيجه اينكه به غير از موارد ياد شده، ديگر مواد كنوانسيون هيچگونه مغايرتي با شرع نداشته و در محاكم دادگستري مستند به مادة 9 قانون مدني كه مقرر مي دارد:« مقررات عهودي كه بر طبق قانون اساسي بين دولت ايران و ساير دول، منعقد شده باشد در حكم قانون است.» لازم الرعايه مي باشد.

ماده 37 كنوانسيون حقوق كودك مقرر مي دارد: كشورهاي عضو تضمين خواهند كرد كه: «......... مجازات مرگ يا حبس ابد بدون امكان آزادي، نبايد در مورد جرمهايي كه اشخاص زير 18 سال مرتكب مي شوند اعمال گردد.» در نتیجه صدور حكم به سلب حيات ( قصاص نفس ) این نوجوانان بر خلاف صريح قانون بوده و دادنامه هاي صادره از اين حيث مخدوش است.

محکومیت دو فعال دانشجويی به ۱۰ سال زندان

خبرنامه آزادی برابری: برهان بقایی و مهران کوشا عضو "دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب" به اتهام اقدام علیه نظام و... هر کدام به تحمل ۵ سال حبس تعزیری که به مدت ۵ سال به حالت تعلیق درآمده، در شعبه ۳ دادگاه انقلاب مشهد، که به ریاست قاضی طاووسی و بدون حضور وکیل و نماینده دادستان در تاریخ ۱۰ شهریور پس از چندین جلسه تعویق دادگاه برگزار شده بود، محکوم گردیدند.

نکته قابل توجه، برگزاری دادگاه در شعبه ۵ توسط قاضی طاووسی می باشد، چرا که پرونده این دو دانشجو در شعبه ۳ می باشد و تمام احضاریه ها و اخطاریه ها از این شعبه صادر گردیده است.

این دو دانشجوی آزادی خواه و برابری طلب بعد از اجرای مراسم ۱۳ آذر ۸۶ در دانشگاه تهران، چندین بار توسط وزارت اطلاعات تهدید و احضار شده بودند، و در تاریخ ۹ بهمن ۸۶ مهران کوشا به صورت تلفنی از طرف وزارت اطلاعات به دادگاه انقلاب مشهد احضار گردید!

لازم به یاد آوری است برهان بقایی و مهران کوشا در تابستان ۸۷ در مشهد توسط وزارت اطلاعات دستگیر و پس از ۱ ماه بازداشت غیرقانونی با قرار وثیقه از بازداشتگاه وزارت اطلاعات آزاد گردیدند.

فراخوان فعالان حقوق بشر به حضور در مراسم ختم بهنود شجاعی


فراخوان فعالان حقوق کودک به حضور در مراسم ختم بهنود شجاعی در اعتراض به صدور و اجرای حکم اعدام برای کودکان

کمیته گزارشگران حقوق بشر- مراسم سومین روز از درگذشت بهنود شجاعی که طی پروسه طولانی مدت قضایی، بامداد یکشنبه 19 مهرماه در زندان اوین اعدام شد، روز پنجشنبه برگزار خواهد شد.

جمعی از فعالان حقوق کودک، مخالفان مجازات اعدام و فعالان حقوق بشر به همراه وکلای بهنود شجاعی، اعلام کرده‌اند که در اعتراض به صدور و اجرای احکام اعدام برای کودکان،در این مراسم حضور پیدا خواهند کرد. حامیان لغو مجازات اعدام برای کودکان، از مردم خواسته‌اند تا با حضور در این مراسم، اعتراض خود را به مجازات غیرانسانی اعدام اعلام نمایند.

قرار است هفته آينده نیز، حکم اعدام دو نوجوان متهم به قتل عمد که در سنین زیر 18 سالگی مرتکب جرم شده‌اند به اجرا در آيد. صفر انگوتی و امیر امراللهی، دو نوجوان دیگری هستند که قرار است پس از بهنود شجاعی به محل اجرای حکم برده شوند.

محل برگزاری مراسم ختم بهنود شجاعی:
پنج شنبه 23 مهرماه از ساعت 4 تا 5.30
خیابان کارگر شمالی، مسجد النبی

دستگيری يک شهروند بهايی ساكن يزد

یک شهروند بهایی در شهر یزد توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به نقطه نامعلومی منتقل شد.
به گزارش هرانا به نقل از کمیته بهاییان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، يكي از شهروندان بهايي يزد به نام "بهنام روحاني فرد" كه مدتيست در تهران بسر مي برد، صبح روز دوشنبه 20 مهر 1388، در حاليكه براي شركت در مراسم درگذشت يكي از بهائيان يزد به اين شهر آمده بود در اتومبيل شخصي خود توسط ماموران اداره اطلاعات شهر مذكور دستگير و به نقطه نامعلومي منتقل شد .
مراجعات مکرر همسر نامبرده تنها حاصلی که در بر داشته است کسب اطلاع از اینکه احتمالا شوهرش تا يك هفته ديگر آزاد خواهد شد و دستگيري وي در رابطه با دليل عدم سكونتش در يزد و همچنين سرودن ترانه هاي مذهبي براي بهائيان بوده است . قابل ذكر است منزل نامبرده در يزد در تاريخ 10 فروردين ماه سال جاري مورد هجوم و تفتيش نيروهاي امنيتي قرار گرفت كه در اين اقدام، كامپيوتر و تعدادي از وسايل شخصي نامبرده ضبط شد، ماموران حاضر در اين تجسس علاوه بر حكم بازرسي منزل نامبرده ، حكمي هم دال بر يك سال زندان تعلیق شده به مدت 4 سال به همراه داشته اند.

استمداد طلبیدن یک زن محکوم به اعدام از مردم ایران

سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان
گزارش خبری؛ محبت محمودی که پس از تحمل 9 سال زندان سرانجام حکم قطعی اعدامش توسط دیوان عالی تایید گردیده است با ارسال نامه ای به دبیرخانه سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان خواستار کمک مردم ایران به خود و خانواده اش شد.
محبت محمودی از سال 1379 به جرم قتل مردی که قصد تجاوز به وی را داشت در زندان مرکزی ارومیه دوران محکومیت خود را می گذراند.
این زن متاهل پس از تحمل 9 سال زندان سرانجام توسط دادگاه ارومیه در آستانه ی اعدام قرار گرفت که حکم قطعی اعدام او توسط دیوان عالی نیز تایید گردید. تایید حکم اعدام نامبرده توسط دیوان عالی در 20 تیر ماه سالجاری در زندان ارومیه به وی ابلاغ گردید که با دستور قوه ی قضائیه به اجرا در خواهد آمد.
آنگونه که در خبرها آمده است تا کنون هر دو همسر مرد مقتول مخالف اعدام محبت هستند اما برادر مقتول خواهان اجرای حکم اعدام محبت محمودی است.
وی با ارسال نامه ای به دبیرخانه سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان و ضمن اشاره به آنچه که در طی این سالها بر او رفته است از مردم ایران تقاضای کمک نمود.
متن کامل نامه ی محبت محمودی بدین شرح است:
اینجانب محبت محمودی فرزند اسماعیل که به جرم قتل، پس از تحمل 9 سال حبس در زندان مرکزی ارومیه، به قصاص محکوم شده ام در خانواده ای با ایمان و مذهبی در روستای صورمان (منطقه ای در سرو) به دنیا آمدم. پدر و مادرم کشاورز بودند. سالهای ابتدایی زندگی ام را در کنار خانواده ام سپری نمودم اما چند سال بعد با وجود اینکه پدرم در قید حیات بود، اختیار و سرپرستی همه ی ما را به عهده ی برادرم که از بقیه مان بزرگتر بود گذاشتند. برادری که هم خونی را اصلا در خود احساس نمی کرد. او بی رحمانه و زورگویانه هر چیزی را دستور می داد و به ما تحمیل می کرد. کسی هم در خانواده جرات اعتراض کردن به وی را نداشت. تا اینکه در سن 12 سالگی مرا به عقد پسردایی ام در آورد. در خانواده ی همسرم به دلیل عدم سازگاری نامادری شان و مساعد نبودن وضعیت مالی شان همیشه مشاجره و بحث و جدل بود. محصول ازدواج من و همسرم پنج فرزند پسر بود. زمانیکه پسر بزرگم به سن 16 سالگی رسید تصمیم گرفتم که برایش تشکیل خانواده بدهم. آن زمان پسران دیگرم هنوز در دوره ی ابتدایی تحصیل می کردند. مدتی بعد از ازدواج پسرم، سر و کله ی یک مرد مزاحم در همسایگی ما پیدا شد. پسر و عروسم از مزاحمتهای آن مرد هیچ اطلاعی نداشتند. من هم چیزی به آنها بروز ندادم. تلاش زیادی کردم تا با رفتاری انسانی به او بفهمانم که دست از مزاحمت بردارد اما فایده ای نداشت. روزی در منزل ما را زد. یکی از پسرهایم که هشت سال بیشتر نداشت در را برایش باز کرد. او به سرعت وارد خانه شد و با یک چاقوی دو سر مشکی به سمت من حمله ور شد. صدای فریادهای مرا کسی نمی شنید. او می گفت هر کاری که دلش بخواهد می تواند انجام دهد و هیچ کس هم نمی تواند علیه او اقدامی نماید. با چاقو ضرباتی را به سر، گوش و دستانم زد که هنوز آثار آن بر روی بدن من باقی است. لذا برای حفظ آبرویم و ترساندن او اسلحه ای را که در خانه داشتیم برداشتم و به سمت او گرفتم اما ناگهان گلوله شلیک شد و به سرش اصابت نمود و بر زمین افتاد. نفهمیدم چه بر سرش آمده. با سرعت خودم را به منزل برادر همسرم رساندم و جریان را به آنها اطلاع دادم. در همین حین برادرم نیز به آنجا آمد. او گفت که جریان را فهمیده است، به آگاهی رفته و کارهایم را درست کرده است. برادرم به من اطمینان داد که بیشتر از سه ماه در زندان نخواهم ماند. همان برادر ظالمی که سیاه بختم کرد با دروغ و نیرنگ مرا به آگاهی برد. در آگاهی بدون هیچ سوال و بازجویی ای مرا روانه ی زندان کردند. خانواده ی مقتول، قاچاقچی و ثروتمند بودند. آنها با ................. آگاهی و چند نفر به عنوان شاهد ماجرا، سیر پرونده را به نفع خود تغییر دادند. در صورتیکه هنگام حادثه این شاهدها اصلا آنجا حضور نداشتند و برای خود بنده نیز کاملا ناشناخته بودند.
امسال نزدیک 9 سال است که از این جریان می گذرد و من حبسم را تحمل می نمایم. سختی من فقط تحمل زندان نیست. از یک طرف آبرویی برای من باقی نمانده است. از طرف دیگر زندگی و سرنوشت فرزندانم بی هیچ دلیلی تباه شده است. آنها به خاطر شرایط و موقعیت من از تحصیلشان عقب افتاده اند. از دیگر سو تمام فامیل های خودم و همسرم نیز از ما روی گردانده اند و پشت مرا خالی کرده اند. آنها اصلا دنبال کارهای من نیستند. بنده بدون خرجی و ملاقات، زندان را تحمل می کنم. البته گهگاهی فرزندانم و همسرم به ملاقاتم می آیند و پول کارگری خودشان را که با هزار بدبختی به دست می آورند به من می دهند. زمانیکه به چهره ی آنها نگاه می کنم به خاطر شرایطی که در آن به سر می برند و به خاطر سرنوشتشان به شدت دچار عذاب وجدان می شوم اما می دانم چاره ای جز تحمل ندارم. در زندان مبتلا به بیماریهایی همچون سینوزیت، میگرن، آسم و ناراحتی شدید قلبی شده ام. به هیچ کدام از مشکلاتم در زندان رسیدگی نمی شود. از طرفی خوشحال هستم چون در اینجا با سواد کمی که دارم موفق به نزدیکی با خدا، خواندن قرآن کریم و ختم آن شده ام. بافتنی از سرگرمی های من در زندان است که البته منبع درآمدی برای بنده نیز محسوب می شود که بخشی از هزینه هایم را در زندان از این طریق تامین می نمایم.
انسانهای بدبخت و زجر کشیده ی زیادی مثل من در زندان هستند اما کسی نیست که صدایمان را بشنود. مجبوریم فقط تحمل کنیم چون کار دیگری از دست ما بر نمی آید. اینجا از عدالت هیچ خبری نیست. مدت نه سال است که در زندان وضعم اینگونه است. بعد از سالها بلاتکلیف بودن بالاخره حکم قصاص برای بنده صادر شد. این حکم مورد تایید و موافقت مقامات در تهران قرار گرفت اما پس از اعتراض، حکم قصاص را رد و دستور دادگاهی مجدد صادر نمودند. این دادگاه آخر، متاسفانه همان حکم قصاص را صادر نمود. البته فعلا حکمی به دست من نرسیده است. حتی هنگام حضور در دادگاه، قاضی اصلا از من سوالی نمی پرسید. تنها حرف او این بود که چرا قتل عمد انجام دادی؟! مگر نمی دانستی که حکمش اعدام است؟ قاضی اصلا به من مجال صحبت کردن نمی داد. آنجا فقط شاکیان پرونده اجازه ی حرف زدن داشتند. آنها هم با سر و صدا و توهین و بی احترامی توجه همه را به جلسه دادگاه جلب می کردند. هرکس هم که در جلسه دادگاه حضور پیدا می کرد تنها می دانست که من مرتکب قتل شده ام اما هیچ وقت متوجه چرایی و علت این قتل نمی شد چون به من اجازه ی حرف زدن داده نمی شد. دفاع از ناموس و حیثیت برای دادگاه کمترین اهمیتی نداشت.
در سال 88 (سالجاری)، دادستان محترم استان آذربایجان غربی اعلام کردند که با قرار وثیقه ی یکصد میلیون تومانی می توانم آزاد شوم. امیدوار بودم که بدینوسیله بتوانم کمی از عذاب و سختی بیرون بیایم و تا مدتی در کنار فرزندان و همسرم باشم. فرزندام با قرض و پول کارگری بالاخره مبلغ سه میلیون تومان تهیه کردند که برای کرایه ی سند و گرو گذاشتن آن در اختیار صاحبش قرار بدهیم. متاسفانه صاحب سند تمام سه میلیون تومان را با کلاهبرداری بالا کشید. دادستان نیز با تهیه ی سند دیگری به وعده ی خود عمل نکرد.
بعد از فوت پدر و مادرم از برادرم خواستم که سهم الارث مرا بدهد تا بتوانم با استفاده از آن هزینه های خود را در زندان تامین نمایم و هم بدهی کسانی را که خانواده ام از آنها پول بابت کرایه ی سند قرض کرده بودند را بدهم. برادرم به من که یک زندانی هستم رحم نکرد. او حق مرا پایمال کرد و هیچ وقت سهم مرا از ارثیه ی پدری نداد. با این اوصاف نمی دانم از دیگران چه انتظاری می توانم داشته باشم.
من در حال حاضر تنها به فکر خودم نیستم. نگران سرنوشت و آینده ی مبهم فرزندانم هستم. نمی دانم تمام این سالها را چگونه بدون مادر زیسته اند و از این پس چه خواهند کرد؟ چرا و چگونه باید چنین بی عدالتی ای را تحمل نمایم؟ چرا هیچ صدایی از کسی بلند نمی شود؟ پس کجایند مدافعان حقوق بشر؟ چه شد آن همه سر و صدا و فریاد در دفاع از حقوق بشر؟ مگر گناه من چیزی غیر از دفاع از ناموس و حیثیت خویش است؟ چرا باید با این گناه غیر عمد و .....................برای من حکم قصاص صادر شود؟ چرا وجدانهای خوابیده ی این ملت بیدار نمی شوند؟ چرا کسی کمترین ترحم و دلسوزی در حق من و فرزندانم نمی کند؟ منتظر نشسته اند که ید بیضاء از کدامین آستین بیرون بیاید؟ چرا عدالت اینگونه دور از دسترس شده است؟
در پایان از مردم ایران، مدافعان حقوق بشر و وجدانهای بیدار تقاضا می کنم که اگر کسی قصد کمک به من و خانواده ام را دارد می تواند از طریق آدرس و یا شماره های زیر با خانواده ام در ارتباط باشد.
آدرس: ارومیه – فلکه آبیاری – روبروی آتش نشانی – خیابان مصطفی زاده – دیزج سیاوش – کوچه 14 – ته کوچه، سمت راست – بن بست اول – پلاک 242 – منزل حیدر جلیلی
شماره تلفن: 3451983- 0441
شماره همراه: ( 09144482612 ) و ( 09149394753)
بنده نیز در زندان مرکزی ارومیه در بند نسوان با نام محبت محمودی فرزند اسماعیل محبوس می باشم.