۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۹, سه‌شنبه

خدا جسم پوشيد و در ميان انسانها آمد ، و اين همان حقيقت عجيب هستی است

در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود . همان در ابتدا نزد خدا بود . همه چيز بواسطه او آفريده شد و به غير از او چيزی از موجودات وجود نيافت . در او حيات بود و حيات نور انسان بود . و نور در تاريکی ميدرخشد و تاريکی آن را در نيافت . شخصی از جانب خدا فرستاده شد که اسمش يحيی بود . او برای شهادت آمد تا بر نور شهادت دهد تا همه بوسيله او ايمان آورند . او آن نورِ حقيقی بود که هر انسان را منور ميگرداند و در جهان آمدنی بود . او در جهان بود و جهان بوسيله او آفريده شد و جهان او را نشناخت . به نزد خاصان خود آمد و خاصّانش او را نپذيرفتند ؛ و امّا به آن کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، يعنی به هر که به اسم او ايمان آورد ، که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم ، بلکه از خدا تولّد يافتند. و کلمه جسم گرديد و ميان ما ظاهر شد ، پُر از فيض و راستی ؛ و جلال او را ديديم ؛ جلالی شايسته پسر يگانه پدر . و يحيی بر او شهدت داد و ندا کرده ، ميگفت : "اين است آنکه در باره او گفتم آنکه بعد از من ميآيد ، پيش از من شده است زيرا که بر من مقدم بود ." و از پری او جميع ما بهره يافتيم و فيض به عوض فيض ، زيرا شريعت به وسيله موسی عطا شد ، اما فيض و راستی به وسيله عيسی مسيح رسيد . خدا را هرگز کسی نديده است ؛ پسر يگانه ای که در آغوش پدر است ، همان او را ظاهر کرد . (انجيل يوحنا باب اول )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر