۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه

دعایی از جان هنری نیومن

ای خداوند و نجات دهنده من، در بازوان تو در امانم. اگر در آغوش تو باشم از هیچ چیز نمی ترسم و اگر رهایم کنی هیچ امیدی ندارم. نمی دانم قبل از رحلتم از این دنیا چه بر من خواهد گذشت. هیچ چیز درباره آینده نمی دانم، ولی بر تو توکل دارم. از تو می طلبم که هر آنچه برایم خیر و نیکویی است به من عطا کنی و هر آنچه نجات مرا به مخاطره می اندازد از من دور نمایی ... همه اینها را به تو می سپارم، زیرا تو دانای اسراری و من نیستم. اگر مرا به رنج و اندوه مبتلا می کنی، فیض خود را نیز به من عطا کن تا تحمل کنم. مرا از خشم و خودخواهی محافظت فرما. اگر در این دنیا به من سلامتی و قدرت و کامیابی می دهی، باز هم نگاهبان من باش، مبادا این عطایای بزرگ مرا از تو دور کند... عطا کن تا تو را بشناسم، به تو ایمان داشته باشم، تو را محبت کنم، تو را خدمت نمایم و تا زمانی که در این دنیا هستم جلال تو را بسرایم، با تو و برای تو زیست کنم و نمونه شایسته ای برای اطرافیان خود باشم، عطا کن در زمانی و به شیوه ای بمیرم که برای تمجید و ستایش تو بهترین باشد و برای نجات من نیکوترین. آمین.

دعایی از جان هنری نیومن
از کتاب : "چرا خدا چون خدا عمل نمی کند؟ " فصل آخر
نویسنده : دیوید بست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر