۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

نگاهی متفاوت به آدم ها! (1)



"وقتی آن جمعیت عظیم را دید به آنها رحم آورد، زیرا آنها درمانده و پریشان و چون گله ای بی شبان بودند " .. بهمین جهت بشاگردان روی آورد و گفت :" محصول فراوان است اما کارگران اندک! بنابر این برای این "دعا" کنید که خداوند برای جمع آوری محصول کارگران بیشمار بفرستد!"( انجیل متی 9 : 37 ).
استاد به این جمعیت نگاه می کند! نگاه او به آدم ها متمرکز شده! این اولین بار است که اجتماعی از آدم ها، تحت نگاهی فراگیر قرار می گیرند! و این اولین بار است، که انسان مرکز توجه قرارگرفته است! نگاهی دلسوزانه به آدم ها! امروز نیز، انسان باید مرکز تمامی ارزیابی های اجتماعی و تحلیل های روانشاسی توده ای و جامعه شناسی جمعی باشد، مکتبی که به آن "اومانیسم" گفته می شود! در این مکتب،"انسان"، محور همۀ بحث ها و آنالیز ها است! این دیدگاه کمیت پذیر، بر رفتار اکثریت و حقوق بی چون و چرای جمعیت ها، انگشت خود را نشانه رفته، و ستایشگر حقوق جمع در مقابل حق فردی شده است!
در اینجا، نگاه خداوند، به جمعیت ها و ملت ها مترکز شده، این نگاهی نیست، که اجتماعات انسانی را وسیله ای ببیند و گاه و بیگاه از احساسات مذهبی آنها به نفع"هوس های" خود استفادۀ ابزاری کند، تا به اهداف خود برسد! این نگاه انسانها را مُهره های بازی نمی بیند که در شطرنجی سیاسی آنها را قربانی تاکتیک های خود کند! این نگرش، نگاهی متفاوت به انسان ها است!
در دوم اوت سال 1952 یعنی 8 سال پس از جنگ جهانی دوم ،ایالات متحدۀ آمریکا بهمراه دولت های شوروی سابق و بریتانیای کبیر، طرحی را به اجرا گذاردند که بموجب آن ،آخرین بازمانده های مهاجر آلمانی که هنوز در لهستان، چکسلواکی و مجارستان بسر می بردند، بتوانند به سرزمین پدری خود، آلمان بازگردند! به ناگاه جمعیتی قریب 14 میلیون انسان براه می افتد! جمعیتی به وسعت یک ملت، که مشتاق رسیدن به سرزمین اجدادی است، راه پیمائی خود را آغاز می کند! تصمیمی شتابزده، برای رسیدن به هدفی بظاهر آرمانی! آنها باید هرچه سریعتر نقل مکان کنند! در این تلاش نافرجام 5/1 میلیون نفر در مسیر رسیدن به آلمان، جان می بازند! و دیگران که به آلمان رسیده اند لخت و عور، پریشان و درمانده، با عضلاتی آش و لاش وارد سرزمین خود شده اند!
حیواناتی انسان گونه، خسته و وامانده پای آبله با هیکلی تکیده، با چشمانی بیرون زده به آلمان رسیده اند، هدف سرزمین پدری(Fathersland) است! وآنها ظاهراً بمقصد رسیده اند!
باری، ما انسان ها، که آدمی را محور و مرکزارزش، قرار می دهیم آیا تا به حال از جان باختگان این مسیر سخت و طولانی، یادی کرده ایم! چه قساوت بی مرزی! چه بی تفاوتی حزن آوری! این ادعای انسان مداری، چه سخیفانه جان انسان ها را به سخره می گیرد، و آدمی برای همیشه فراموش می کند که، او روزگاری ارج و منزلتی داشته و با تاج کرامت و عزت آفریده شده است!
" نگاهی متفاوت به آدم ها!" در اینجاست که خداوند، با نگاه خود، بما می آموزد که چگونه یک مسیحی، نگرش خود را نسبت به همنوع خود تنظیم کند! انسان مومن، باید گرفتار انسان شود، به تعبیری دیگر بمانند مسیح، وقتی انسان را می بیند دلش برحم آید، و با دیدن آدم، قلبش شروع به طپیدن کند!
" چون آن جمعیت عظیم را دید دلش برحم آمد زیرا پریشان و درمانده بودند، چون گله ای بی شبان سرگردان می گشتند! مانند گوسفندانی که در خطرحملۀ گرگ ها و راهزن ها قرار دارند پطرس در نامۀ خود می نویسد: " به یکدیگر محبت کنید، و بهم محبتی ماندگار و پابرجا داشته باشید !"
آنچه برای خداوند در این دلسوزی حائز اهمیت است، روح تک تک این تودۀ پریشان و نجات آنهاست! این تنها انگیزه ای است که خداوند را نسبت به جمعیت به رحم واداشته، و به رقت قلب و دلسوزی وادارکرده است!
خداوند از زاویه ای بسیار فراخ به جمعیت نگاه می کند! دیدگاه او، کمیت پذیر و ریاضی نیست! نگاه او همه را، رستگار می خواهد، تفریق و شقاق در نگاه او جائی ندارد! نگاه او محبت آمیز و دلسوزانه است، نگاهی پدرانه که نگران فرزندان بی سرپرست خویش است، که هر آن بیم آن می رود تا در معرض حمله قرار بگیرند! دیدگاه او خواهان معارضه و رویاروئی بین انسانها نیست!

ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر